فری بومن به عنوان یک تولید کننده تازه کار مواد مخدر، تلاش میکند با مبارزه با یک قاچاقچی حرفهای مواد مخدر، جایگاه خود را در این مسیر تاریک پیدا کند. اما زمانی که نامزد او دنیل، متوجه جنبه تاریک فری و کسب و کارش میشود، همه چیز تغییر کرده و…
«سرهنگ باقری» و «دکتر لیلا افخمی» افسر نیروی انتظامی ماموریت پیدا می کنند تا علت و ماجرای فردی که بر اثر مصرف این قرص ها جان خودش را از دست داده است را جویا شوند.
سریال فوق سری داستان ناصر افراشته است که با تغییر چهره، خود را شبیه سرهنگ نصرالهی معاون اداره مبارزه با مواد مخدر می کند و به کلاهبرداری مشغول می شود. درادامه با تصادف و مراجعه وی به بیمارستان، پلیس متوجه کلاهبرداری می شود.
بعد از پایان جنگ جهانی اول و غلبه متفقین خصوصاً انگلستان، با اعمال نفوذ انگلیسیها در ایران وثوق الدوله به قدرت میرسد. او ابتدا به میرزا پیشنهاد میکند که ضمن تأمین جانی به عتبات برود و قوایش را در اختیار دولت قرار دهد. وثوق الدوله بعد از مخالفت میرزا...
قدم یک جوان ساده که برای کار از شهرستان به تهران آمده و در مغازه رحمت شاگردی میکند و عاشق مونس دختر رحمت شده است.
کلهپزی که عشقش به استقلال را با هیچ چیز دیگر جایگزین نمیکند دختری دارد که خواستگاری پرسپولیسی دارد و همین تعلق رنگی است که با مخالفت پدر روبرو میشود. در ادامه یک تصادف منجر به فوت کلهپز و بازگشایی پرونده یک قتل میشود؛ کلهپز داستان حین عبور از عرض خیابان با پژوی سبزرنگی تصادف کرده و در پی این تصادف میمیرد! تنها شاهد اتفاق مردی است تکچشم که فقط رنگ و نوع ماشین را تشخیص دادهاست. اینطوری است که تمامی پژوهای سبزرنگ داخل شهر فراخوانده میشوند و این چنین است که داستان وارد فاز کلانتری میشود. افسر پرونده و چند تن از مأمورین کلانتری به دنبال قاتل میگردند. تا اینکه …
ریلیتی شو دست به مهره ما را با بازی های جذاب چهرههای معروف و محبوب همراه می کند و فضای مفرح و خندهدار رقابت آنها با یکدیگر را در قالب برنامهای هیجانانگیز به تصویر میکشد.
شبانی به خیمه کاتبان سپاه عمر بن سعد میرسد، او برای گرفتن پول گوسفندانش از سپاه به کارزار عاشورا آمده است.
در سالهای ابتدایی دهه 30 هجری شمسی، گروهی از افراد وطندوست و آزادیخواه قصد دارند طی یک عملیات سرقت از بانک ملی، مبلغ مورد نیاز برای قرضه ملی دکتر محمد مصدق را فراهم کنند. اما همه چیز طبق نقشه آنها پیش نمیرود و...
داستان جوانی به نام بهزاد است که پدر خود را در کودکی از دست داده و عمویش از خانواده او حمایت می کند. او قرار است با «بهار» دختر عموی خود ازدواج کند، اما رازی از زندگی او برملا می شود که زندگی اش را دچار تغییراتی می کند.