
پس از یک تراژدی خانوادگی، چاک ویلسون امیدوار است بتواند همراه با همسرش ماریا و خواهر کوچکترش الیزابت، زندگی جدیدی را در شهر اشلند فالز آغاز کند. اما خیلی زود متوجه میشود که این شهر گذشتهای تاریک دارد و روح زنی مرموز، ساکنان آن را به خودکشی سوق میدهد.
در دهه 1950، یک تازهعروس بهظاهر عاقل و برادرشوهر سرکش او، سفری موازی را در مسیر خطر، عشق و کشف خود آغاز میکنند.
در روستایی دورافتاده در جزیره کارپاتیا، دختری خجالتی به نام یوری در یک مزرعه بزرگ میشود و از کودکی یاد میگیرد که از گونهای حیوانی مرموز به نام «اوچی» بترسد. اما وقتی یوری یک بچه اوچی زخمی را پیدا میکند که جا مانده، تصمیم میگیرد از خانه بگریزد و سفری پرماجرا را برای بازگرداندن او به خانهاش آغاز کند.
پس از بازگشت به محل کار با برنامهای ترکیبی (حضوری و دورکاری)، دو همکار که فقط با نامهای خانم دوشنبه و آقای سهشنبه یکدیگر را میشناسند، شروع به فرستادن یادداشتهای دوستانه میکنند؛ و همین آغازگر یک رابطه عاشقانه اداری میشود.
طوفانی سهمگین و امتناع اسبی رنجکشیده از کار کردن یا غذا خوردن، نشانههای آغاز پایان برای یک کشاورز فقیر و دخترش هستند.
جان دورسی، کلانتر تحت فشار، در آستانهی از دست دادن همسر و شغلش است. او با باچ هایدن، مارشال قلدر ایالات متحده، همراه میشود تا یاغیای به نام امیلی روسک را به گروگان بگیرند. اما با آغاز نبردی از ارادهها، امیلی موفق میشود گروه تعقیب را به جان هم بیندازد. با نزدیک شدن همسر مهاجم امیلی و دار و دستهاش، امیلی و جان درمییابند که برای زنده ماندن به یکدیگر نیاز دارند.
داستان واقعی زمانی آغاز میشود که یک کارآگاه بازنشسته اداره پلیس نیویورک کتابی درباره ارتباط خانوادهاش با مافیا مینویسد. این افشاگری، آتشی به پا میکند بین پلیسهای فاسدی که برای رئیس بیرحم یک باند جنایتکار کار میکنند و مأمورانی که میخواهند آنها را به سزای اعمالشان برسانند.
پس از گرفتار شدن در تلهای مرگبار، هفت فرد راندهشده و ناامید مجبور میشوند مأموریتی خطرناک را آغاز کنند که آنها را وادار میکند با تاریکترین بخشهای گذشته خود روبهرو شوند.
میریام گوردون در حالی که در یکی از شعبههای کتابخانه عمومی در مرکز شهر کار میکند، در مهی از غم و اندوه زندگی میگذراند. همزمان با آغاز یک رابطه عاشقانه نوپا، دریافت مجموعهای از نامههای مرموز و تهدیدآمیز، دنیای بسته و آرام او را دچار تزلزل میکند.
جیمی و اورلی که از خبر بارداری غیرمنتظره شوکه شدهاند، ناخواسته باعث آغاز تهاجم بیگانگان در شهر کوچکشان میشوند و در مسیر نجات یکدیگر، شهرشان و در نهایت کل کهکشان، یاد میگیرند چگونه با هم همکاری کنند.