
زنی در سیارهای دورافتاده از خواب بیدار میشود و درمییابد که اعضای خدمه ایستگاه فضاییاش به طرز وحشیانهای کشته شدهاند. تحقیقات او دربارهی آنچه رخ داده، زنجیرهای هولناک از اتفاقات را به راه میاندازد.
هادی به منظور انجام تحقیقات خود جهت فیلمسازی روانه کرواسی میشود. عزیز دوست هادی در جریان مسافرت او به کرواسی با در اختیار قرار دادن یک نوار کاست، یک قطعه عکس، و یک نیمه پلاک از وی برای یافتن دختری بنام فاطمه کمک میگیرد هادی به وسیلهٔ آشنایی با زنی بنام حنیفه که آشنا به زبان فارسی است به جستجوی فاطمه میپردازند. در این میان هادی پی به رابطه قبلی عزیز و فاطمه برده و متوجه میشود که آنها قصد ازدواج داشتهاند که این مطلب توسط اصغر دوست مشترک میان عزیز و هادی پنهان میشود.
دو زوج از شهری کوچک پس از کشف یک جعبه مرموز که مدت ها پیش مدفون شده بود، خود را درگیر یک بازی مرگ به دست یک باند شرور می یابند.