پیرزنی به نام ماه بانو به هنگام ترک روستای زادگاهش، به یاد میآورد که سال ها قبل دکتر سنجر، پس از اتمام تحصیلات به روستا میآید تا درمانگاهی احداث کند. دکتر به ماه بانو، که شوهرش را از دست داده علاقه دارد. ماه بانو به او روی خوش نشان نمیدهد. از سویی دیگر مقرب السلطان، بزرگ مالک روستا، میکوشد تا سنجر را به سوی خود جلب کند. او دختر عقب ماندهاش را به ازدواج سنجر در میآورد. با شیوع وسیع وبا، مقربالسلطان فوت میکند و مباشرش با اسناد و مدارک املاک و ثروت او میگریزد. سنجر با ناراحتی روستا را ترک میکند. ماه بانو پس از مرور این خاطرات به راهش ادامه میدهد.
گلبهار در سانحه اي مصدوم و معلول مي شود. او كه به بحران روحي دچار شده است تصميم به خودكشي مي گيرد. خانواده اش كه قادر به نگهداري او نيستند وي را به آسايشگاه عمومي مي سپارند. مددكاري به نام مهري، كه دانشجوي رشته هنر است، عهده دار مراقبت از گلبهار مي شود. گلبهار كه مأيوس است اعتنايي به مددكار ندارد سرانجام مددكار ناچار مي شود پاي مصنوعي خود را به گلبهار نشان دهد و بدين طريق او را به زندگي اميدوار سازد..
بهرام، که یک مبارز سیاسی تحصیل کرده خارج از کشور است و در فنون رزمی هم مهارت دارد، توسط پدر همسرش شیرین، که یک تیمسار است، مورد تعقیب قرار میگیرد. تیمسار از این که یکی از آشنایانش مبارزی علیه رژیم شاهنشاهی از کار درآمده، ناراحت است و برای اعادهٔ حیثیت میخواهد بهرام توسط خود او دستگیر شود. بهرام از خانهٔ دوستش جمال با شیرین تماس میگیرد و نشانی خانهٔ جمال را به او میدهد. شیرین نزد او میرود، غافل از این که زیرنظر بوده و نیروهای امنیتی را با خود به آنجا کشاندهاست.
حسین سبزیان، بهدلیل شباهتش به محسن مخملباف خود را به خانوادهٔ آهنخواه بهعنوان محسن مخملباف معرفی میکند و به بهانهٔ ساختن فیلم به خانهٔ آنها راه مییابد. در روز اول مخملبافِ بدلی از مهرداد، پسر خانواده که به سینما علاقهمند است، میخواهد در فیلمی که او قصد ساختنش را دارد نقشی به عهده بگیرد و از خانهٔ آهنخواه به عنوان لوکیشن استفاده شود..
سه زن در شهر کوچکی در فرانسه، هرکدام در مواجهه با جامعه و خانواده خود دست به انتخابهایی میزنند که زندگی آنها را تحتالشعاع قرار میدهد.
سهراب پس از مشاهدهٔ فیلمی در تلویزیون که بر اساس مهاجرت لهستانیها در جنگ جهانی دوم به ایران ساخته شدهاست، تصمیم میگیرد به دنبال بستگانش که گمان میکند لهستانیتبار هستند، بگردد.
پیرمردی که در تنگنا قرار گرفته برای گذران زندگی و حل مشکل معیشت خود،به راه حل غریبی می رسد؛او تصمیم می گیرد که دست به نوعی خودفروشی زده و اعضای بدن خود را به حراج بگذارد.
داستان فیلم در مورد جوان آهنگسازی که عاشق دختری است و دختر از خانوادهای مذهبی است و تفاوت دو خانواده، با ورود نفر سوم در کلاس موسیقی مشکلاتی برای آنها پیش میآید و …
تاوان داستان پسری است که شب هنگام با عابری تصادف میکند و از ترسش فرار میکند و...
فیلم، داستان زندگی پسر جوانی است از طبقه متوسط را روایت میکند که تحصیلات دانشگاهی اش به پایان رسیده و جویای کار است. او با خانمی کارخانه دار آشنا و مسیر زندگی اش عوض میشود..