پس از برخوردی پرتنش با یک غریبه مرموز با قدرت های ماورایی، مردی به زمینی موازی، مستبد و لیبرال تبعید می شود، جایی که برای پس گرفتن زنی که دوستش دارد مبارزه می کند.
پدری سخت کوش که فقط می خواهد یک زندگی خوب برای دختر 8 ساله تیز هوشش فراهم کند. کار معمولی او در نظافت استخر دره سان فرناندو پیشانی برای منبع درآمد واقعی او است: شکار و کشتن خون آشام ها.
طاهر که برخلاف نظر خانواده اش با روجا ازدواج کرده، در شب جشن تولد دختر خردسالش برای او هدیه ای دریافت میکند که بعداً معلوم میشود از طرف مردی ناشناس استمرد ناشناس از آن پس مدام زنگ مي زند تا (به قول خودش) حقيقتي تلخ را به اطلاع او برساند. اين حقيقت درباره خيانت همسر اوست. طاهر كه لكنت زبان دارد و كودكي ناخوشايندي داشته به مرور به همسرش مشكوك مي شود و با او به كشمكش برمي خيزد..