
پس از خشکسالی در روستایی در سیستان و بلوچستان، تنها حیدر با دو فرزند خردسالش، جعفر و جمال در روستایی ماندهاند. حیدر با ریختن چاه آبی که در حال حفرش بود کشته میشود. جعفر و خواهر کوچکش جمال پیاده به سوی شهر میروند. در راه رانندهای آنها را پیدا کرده و به یک قاچاقچی به نام عبدالله میفروشد. پسر را برای آوردن جنس قاچاق به پاکستان میبرند و دختر را برای فروش به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس میفرستند. حال جعفر به دنبال راهی برای فرار از دست عبدالله و نجات خواهر کوچکش است.
قاسم که ادعا میکند برای خانواده و دوستانش در یک شرکت صنعتی در بندرعباس کار پیدا کرده، آنها را سوار هواپیما میکند. اما تنها نرگس است که از قصد قاسم خبر دارد. قاسم قصد هواپیماربایی دارد.
سیدرضا طلبهای که به تازگی با خانوادهاش به تهران آمده، تا در کلاسهای استاد اخلاقی که وصف او را بسیار شنیدهاست شرکت کند. اما متوجه بیماری اسکلروز چندگانه همسرش زهرا میشود و به ناچار برای تهیه هزینه درمان او تغییراتی در شیوه زندگیاش میدهد...
علی بخش جوان افغانی است که برای کار به ایران آمده و مدتی از همسرش شاه گل بی خبر است. به دلیل تهدید حمله آمریکا و نگرانی برای خانواده اش به افغانستان باز می گردد و در این سفر با اتفاقاتی روبرو می شود.
یک جوانی روستایی برای تهیه پول به شهر میرود و ناخواسته گرفتار مشکلاتی میشود.
پروانگی، داستان نویسنده ای است که برای دیدن دوستش به فرانسه می رود اما به محض ورود به پاریس متوجه می شود دوستش مرده و یک کتاب نیمه تمام دارد و تصمیم می گیرد کتاب او را کامل کند.
نویسندهٔ داستانهای جنایی واقعی، «الیسون آزوالد»، در دوران افول به سر میبرد؛ او بیش از ده سال است که کتاب پرفروش نداشته و روزبهروز بیشتر به موفقیتی تازه نیازمند و بیقرار میشود. بنابراین وقتی به فیلمی دست مییابد که مرگ یک خانواده را نشان میدهد، تصمیم میگیرد راز آن را کشف کند. او خانوادهٔ خودش را به خانهٔ قربانیان منتقل میکند و تحقیقاتش را آغاز مینماید. اما زمانی که فیلمهای قدیمی و سرنخهای دیگر از وجود نیرویی ماورایی خبر میدهند، الیسون درمییابد که زندگی در آن خانه میتواند致مرگ باشد.
پدر و پسری که شغلشان کالبدشکافی است، با جسد ناشناخته و اسرارآمیزی روبهرو میشوند که هیچ نشانهای از علت مرگ در آن دیده نمیشود. هنگام بررسی «جین دو» (زن ناشناس)، به سرنخهایی عجیب و غریب برمیخورند که کلید رازهای هولناک او را در خود نهفته دارند.
پس از آنکه مادرشان دچار اوردوز مرگبار میشود، دو خواهر نگرانند که سیستم مراقبت از کودکان آنها را از هم جدا کند و تصمیم میگیرند جسد را مخفی کنند. اما دروغ آنها ممکن است فاش شود و آنها باید تصمیم بگیرند تا چه حد حاضرند پیش بروند تا رازشان را حفظ کنند.
در روستایی در بلژیک، همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، خانوادهٔ «لامبرت» ناگهان خود را در متن درگیریها مییابند. «لئونارد لامبرت»، همسر و پدری فداکار، برای حفاظت از خانوادهاش در برابر پیشروی نیروهای آلمانی به روستا، به مبارزه برمیخیزد. در دل جنگ، داستانی عاشقانه و لطیف میان «آدریان لامبرت»، پسر لئونارد، و «لوییز یانسن»، یکی از اهالی روستا، شکوفا میشود.