
پس از آنکه مادرشان دچار اوردوز مرگبار میشود، دو خواهر نگرانند که سیستم مراقبت از کودکان آنها را از هم جدا کند و تصمیم میگیرند جسد را مخفی کنند. اما دروغ آنها ممکن است فاش شود و آنها باید تصمیم بگیرند تا چه حد حاضرند پیش بروند تا رازشان را حفظ کنند.
در روستایی در بلژیک، همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، خانوادهٔ «لامبرت» ناگهان خود را در متن درگیریها مییابند. «لئونارد لامبرت»، همسر و پدری فداکار، برای حفاظت از خانوادهاش در برابر پیشروی نیروهای آلمانی به روستا، به مبارزه برمیخیزد. در دل جنگ، داستانی عاشقانه و لطیف میان «آدریان لامبرت»، پسر لئونارد، و «لوییز یانسن»، یکی از اهالی روستا، شکوفا میشود.
پس از آنکه یک مادر و پسر در سانحهٔ رانندگی گرفتار میشوند، بهزودی مورد تعقیب «بامبی»، گوزنی جهشیافته و اندوهگین قرار میگیرند؛ گوزنی که در پی مرگ مادرش، به شکلی مرگبار و انتقامجویانه درندهخویی میکند.
در سال 1630، کشاورزی خانوادهاش را به مزرعهای دورافتاده در حاشیهی جنگلی منتقل میکند؛ جایی که رخدادهای عجیب و نگرانکنندهای به وقوع میپیوندد. با شدت گرفتن سوءظن و پارانوییا، ایمان، وفاداری و عشق تکتک اعضای خانواده به شکلی تکاندهنده مورد آزمون قرار میگیرد.
تنشها در میان گروهی که مشغول پاکسازی آزبست هستند بالا میگیرد، آن هم زمانی که در یک بیمارستان روانی متروکه با گذشتهای هولناک کار میکنند؛ گذشتهای که به نظر میرسد دوباره در حال بازگشت است.
گروهی از کوهنوردان عازم یک صعود خطرناک میشوند که سالهاست ممنوع بوده است. آنچه در ابتدا به عنوان یک سفر اکتشافی جسورانه آغاز میشود، به نبردی برای بقا در برابر نیرویی تبدیل میشود که آنها را به بازی میگیرد.
هانی اُداناهیو، کارآگاه خصوصی یک شهر کوچک، درگیر تحقیق درباره مجموعهای از مرگهای عجیب میشود که با کلیسایی اسرارآمیز ارتباط دارند.
یک نوجوان عاشقپیشه تصمیم دارد با صاف کردن موهای فرِ خود دل محبوب مدرسه را به دست بیاورد — اما ورود یک دانشآموز تازهوارد همهچیز را تغییر میدهد.
جستجوی یک زن جوان برای انتقام از کسانی که در کودکی او را ربوده و شکنجه کرده بودند، او و بهترین دوستش ـ که او نیز قربانی آزار کودکی است ـ را به سفری هولناک به درون جهنمی زنده از تباهی میکشاند.
قسمت بیست و دوم منتشر شد.
در جزیرهی زیبای پرنس ادوارد در کانادا، یتیمی به نام آن شرلی به اشتباه به گرین گیبلز فرستاده میشود، خانهای که متیو و ماریا کاتبرت در آن زندگی میکنند. با این حال، آنها تصمیم میگیرند او را به فرزندی بپذیرند و آن در خانهی جدیدش دوستی، عشق و خوشبختی را پیدا میکند.