
هستی، زنی است که از همسر درگذشته خود دختری به نام طلا دارد، و با جوانی متمول به نام ناصر ملک ازدواج کردهاست. همسر جدید او دچار بیماری سوءظن یا اختلال شخصیت پارانوئید است و مدام او را کتک میزند. هستی پس از مراجعه به عمویش، به درخواست قاضی دادگاه و به منظور ایجاد آرامش در محیط خانه، تصمیم میگیرد از شغل مورد علاقه اش (پرستاری) دست بکشد. اما باز هم مشکلات آنها حل نمیشود.
الناز شاکردوست وکیل تسخیری عماد (حامد بهداد) که همسر خود را به خاطر بدبینی و سوءظن به قتل رسانده است. سرانجام دادگاه با خواست اولیای دم عماد را به اعدام محکوم میکند.
چند مرد مسلح كه در جستجوي پروندهاي مهم، قصد ربودن بازپرس كاوه سهرابي را دارند، به اشتباه وارد خانه همسايه (بهروز و همسرش رويا) ميشوند و با تهديد آنها، باعث ميشوند تا بهروز، كاوه سهرابي را بربايد و بدين ترتيب از اين پس او به مظنون شماره يك بدل ميشود. پس از ماجراهايي «بهروز» و «رويا» كه به شدت مورد تهديد و خشونت قرار دارند، تصميم فرار به خارج از كشور ميگيرند. اما تبهكاران تصميم دارند آنها را از بين ببرند تا رازشان حفظ شود و در پي تعقيب و گريزي طولاني، جان به سلامت ميبرند..