تعدادی از هیولاهای کوچولوی دوست داشتنی در حال درست کردن درخت کریسمس هستند که ناگهان بابانوئل با ورودش اعلام میکند هدایای کریسمس دچار مشکلاتی شده اند و نیاز به کمک هیولاها برای حل این مشکل بزرگ دارد. هیولاها با یکدیگر متحد شده و به کمک سانتا می روند تا بتوانند به موقع هدایای کریسمس را به دست بچه ها برسانند و از به خطر افتادن رسم زیبای هدیه دادن در شب کریسمس جلوگیری کنند…
بهرام، که یک مبارز سیاسی تحصیل کرده خارج از کشور است و در فنون رزمی هم مهارت دارد، توسط پدر همسرش شیرین، که یک تیمسار است، مورد تعقیب قرار میگیرد. تیمسار از این که یکی از آشنایانش مبارزی علیه رژیم شاهنشاهی از کار درآمده، ناراحت است و برای اعادهٔ حیثیت میخواهد بهرام توسط خود او دستگیر شود. بهرام از خانهٔ دوستش جمال با شیرین تماس میگیرد و نشانی خانهٔ جمال را به او میدهد. شیرین نزد او میرود، غافل از این که زیرنظر بوده و نیروهای امنیتی را با خود به آنجا کشاندهاست.