
داستان در دهه 1920 در تیانجین، شمال چین میگذرد و بر رقابت میان پسر یک استاد هنرهای رزمی و برجستهترین شاگرد او تمرکز دارد. پس از مرگ استاد پیر، این دو برای به دست آوردن کنترل آکادمی مشهور هنرهای رزمی او روبهروی هم قرار میگیرند. اما به جای رعایت قانون حل اختلافات پشت درهای بسته، جنگ خود را به خیابانها میبرند.
پس از آنکه به طرز وحشیانهای به قتل میرسد، "سوزی سلمون" 14 ساله از بهشت شاهد خانوادهی داغدارش — و قاتلش — است. او در حالی که زندگی روزمره آنها را نظاره میکند، باید بین عطش انتقام و آرزوی آرامش و التیام خانوادهاش تعادل برقرار کند.
قدرت در آستانهی تصاحب است، چرا که دو خاندان جنایتکار در نبردی خونین با یکدیگر درگیر میشوند؛ نبردی که میتواند امپراتوریها را به زانو درآورد. در میانهی این درگیریها، هری دا سوزا قرار دارد — یک "مسئلهحلکن" خیابانی که بهخوبی میداند در برخورد نیروهای متضاد، وفاداریها چه معنایی پیدا میکنند.
شبی زنی دچار حالتی ناگهانی و جنونآمیز میشود و همسرش را به قتل میرساند. او که هیچ خاطرهای از آن شب در ذهن ندارد، کمکم به حضور یک جن مشکوک میشود.
کولایاس: بهای نفرین داستان جوانانی را روایت میکند که با وحشیگری قبیله جنهای کولایاس روبرو میشوند.
ساواش فردی قابل اعتماد است که توسط مردم محلهاش دوست داشته شده و مورد احترام قرار میگیرد. اما برادرش، عمر، به دلیل بیماریای که از یک حشره در دوران کودکی گرفته، سالهاست که
وقتی یک نویسندهی منزوی، یک سگ گریت دین متعلق به یک دوست مرحوم را به فرزندی قبول میکند و با او پیوند برقرار میکند، کمکم با گذشته و زندگی درونی خلاقانهی خودش کنار میآید.
دوستان سابق، زاویر و یووا، در دانشگاه دوباره همدیگر را ملاقات میکنند، اما این بار به عنوان رقیب زمانی که گروههای آنها در جریان جشنواره فرهنگی سالانهشان با هم درگیر میشوند.
گروهی از تفنگداران کهنهکار محمولهای از سلاحهای نظامی را میدزدند، اما بهطور ناخواسته رباتی متعلق به دوران جنگ سرد را فعال میکنند؛ رباتی که آنها را شکار میکند و مصمم است مأموریتش را به پایان برساند. هیچچیز نمیتواند این ماشین مرگبار را متوقف کند.
باغبانی (اولدریخ کایزر) به همراه همسرش در دامنهی تپهای زیبا و دلانگیز زندگی میکند و با عشق از باغ کوچک خود مراقبت مینماید. اما آرامش و سادگی زندگی آنها با ورود مالک جدید، دستخوش تغییر میشود...