زندگی یک دختر 11 ساله اهل کتاب به نام میلدرید زمانی که مادرش در بیمارستان بستری میشود و پدرش، استراون وایز، برای مراقبت از او میآید، کاملا دگرگون میشود. حال استراون برای بهبود رابطه خود با دخترش، موافقت میکند تا میلدرید را همراه با خود به یک ماجراجویی هیجانانگیز ببرد تا موجودی افسانهای به نام پلنگ کنتربری را پیدا کنند، اما…
یک کشیش با گذشته ای جن زده و یک تازه کار در آستانه آخرین عهدش توسط واتیکان فرستاده می شود تا مرگ یک راهبه جوان را در رومانی بررسی کند و با نیروی بدخواه به شکل یک راهبه اهریمنی مقابله کند.
یک خدمه سرقت بین المللی به رهبری سایروس ویتاکر برای بلند کردن 500 میلیون دلار طلا از یک هواپیمای مسافربری در ارتفاع 40000 پایی رقابت می کنند.
روانپزشکی به نام دکتر رُز کوتر شاهد مرگ وحشتناک بیمارش میشود. پس از این واقعیتِ آسیبزا، دکتر جوان چیزهای عجیبی را تجربه میکند که به سادگی قابل توضیح نیستند. او در همهجا ناگهان مردم را با لبخندی کاملاً ترسناک میبیند که به او زل میزنند. اما به نظر میرسد که هیچ فرد دیگری جز او متوجه این پدیده نمیشود…
فیلم داستان پدری که برای اولین بار پس از چند سال زمانی که همسر و فرزندانش از او دور هستند، برای خود وقت می گذارد. او برای یک تعطیلات آخر هفته با دوستش مجددا ارتباط برقرار می کند و ...
سه نسل کاملا متفاوت از زنها در برابر اشخاصی که میتوانند تمامی امکانات و شرایط زندگیشان را از آنها بگیرند، مبارزه میکنند و...
داستان این فیلم دربارهی یک سانسورچی فیلم میباشد که بعد از مشاهده یک ویدیوی عجیب و غریب اما در عین حال آشنا ، برای حل معمای ناپدید شدن خواهرش تلاش میکند. او سعی میکند تا مرز بین داستان و واقعیت را حل کند و…
اشکوری (مهدی هاشمی) با تخصص خندهدرمانی به ایران بازگشته و در یکی از بیمارستانهای روانی تهران مشغول بهکار میشود. او بر این عقیده است که بیماران روانی را باید شاد نگه داشت و آنها باید به جامعه برگردند. او یک روز سعی میکند گروهی از بیمارانش را برای گردش، به بیرون بیمارستان ببرد و روز دیگر گروه نمایشی را به بیمارستان دعوت میکند. رفتهرفته بیماران به دکتر اشکوری علاقمند میشوند و...
نوروال جوانی است که پدر و مادرش از یکدیگر جدا شده اند و در حال حاضر با مادرش زندگی میکند. این جدایی باعث شده نوروال در زندگی خود با مشکلات زیادی درگیر باشد، به همین دلیل وقتی پدرش نامه ای به او میفرستد و دعوتش می کند که به دیدنش برود، نوروال بلافاصله چمدانش را بسته و راهی جاده میشود. اما پس از رسیدن به خانه پدری، متوجه میشود آنچه فکر میکرده در انتظارش نیست...