لوبیاها میتونن دست و پا در بیارن و حرف بزنن و حتی داستان حماسی بگن. توی داستان ارباب حلقه ها موضوع سر یک حلقه جادویی بود. خوب اینجا مسئله یک لوبیای جادویی هست. توتو شخصیت اصلی یک لوبیا از عمو بیل بوی میگیره. یک لوبیا که نه در آتش میسوزه نه از بین میره نه هیچی!اون به کمک یک سری از دوستاش سعی میکنه در جریان یک سفر بفهمه که این لوبیا واقعن به چه دردی میخوره. هدیه ها بی دلیل به کسی داده نمیشن، پس وقتی یکیش رو گرفتین حواستون باشه. شاید یک چیز جادویی از توش در بیاد. یک خیار و گوجه فرنگی هم دارن داستان رو برای ما روایت میکنن.
آرتور بعد از گذراندن امتحاناتی سخت ، به عنوان حامی طبیعت برگزیده شده و پیغامی حاوی درخواست کمک از طرف مینی مویها دریافت میکند. او برای کمک به آنها دست بکار میشود و به سرزمینشان میرود ، بی خبر از آنکه مالتازارد شرور نقشه کشیده تا با استفاده از آرتور به دنیای انسانها برود و…
کاراگاه گجت در آستانه شرکت در مسابقه بهترین شیرین کاری اداره پست است. این مسابقه، برای او اهمیت زیادی دارد برای آن تلاش زیادی میکند. او تقریبا برای مسابقه آماده شده است که اتفاقی عجیب و خطرناک، در شهر میافتد. یکی از زندانیان بدجنس و خطرناک به نام کلا از زندان فرار میکند. از طرفی به طور ناگهانی تخم مرغ پرندهای غولآسا، دزدیده میشود و به دست کلا میافتد.
امپراطوری خودخواه به نام «کوزکو» توسط مکر و حیله وزیر بدجنسش تبدیل به یک شتر لاما میشود و اکنون باید به کمک شتربانی مهربان به نام «پاچا» دوباره امپراطوری از دست رفتهاش را بازیابد و به تاج و تخت بنشیند و…
دو دوست در بروکلین مجبور میشوند محمولهی پول مافیا را به استرالیا برسانند. در آنجا آنها با یک گانگرو روبرو میشوند و تصمیم میگیرند یک عکس از آن بگیرند. اما هنگام عکاسی ژاکت قرمز رنگی را تن آن میکنند و گانگرو پا به فرار میگذارد ، در همان لحظه متوجه میشوند تمام پول مافیا را در آن ژاکت جا گذاشتهاند و…
دختری بعد از برخورد با یک شیء آسمانی در روز عروسیاش، به یک غول تبدیل میشود! دولت آمریکا او را همراه تیمی از هیولاها برای مقابله با یک موجود فضایی بیگانه که قصد تسخیر زمین را دارد، اعزام میکند و…
در یکی از روزها که ایوا در پارک نشسته بود یکدفعه یک میمون کوچولو را پیدا میکند. میمون از دست صاحب قبلیاش یعنی شورتی فرار کرده بود. ایوا اسم میمون را داگر میگذارد و تصمیم میگیرد او را با خود به خانه ببرد.
هوگارت پسری 9 ساله، رابطه دوستی نزدیکی با رباتی دارد که به زمین آمده است. ماموران به دنبال نابودی ربات هستند اما او برخلاف ظاهر ترسناکش، بی آزار و مهربان است.
در ادامه رویدادهای قسمت قبلی، شهرداری قصد دارد خانه «شرلی» را تخریب کرده و به جای آن، شهربازی احداث کند؛ اما «شرلی» و دوستانش مانع اجرای این تصمیم میشوند و ..
جس (هاچرسن) خودش را برای مسابقه ی دو مدرسه آماده می کند. اما تنها کسی که می تواند از او جلو بزند دختری تازه واردی به نام «لزلی» (راب) است. آن دو پس از مدتی با هم دوست می شوند و مکانی اسرار آمیز را در جنگل به نام «ترابیتیا» در نظر می گیرند و خود را شاه و ملکه ی آن جا می نامند...