
قسمت ششم منتشر شد.
روث کلارک، زنی میانسال و سختکوش که به عنوان یکی از بهترین تولیدکنندگان شربت افرا در کانادا شناخته میشود، دیگر تحمل مقید بودن به قوانین بروکراتیک و ادب اجتماعی کشورش را ندارد. با کمک رمی بوشار، یک شخصیت ساده و کوچکاندام محلی، مسیر تازهای در پیش میگیرد.
قسمت پنجم منتشر شد.
چهار کودک عادی در جستجوی سیاره خانه خود هستند پس از اینکه در کهکشان جنگ ستارگان گم میشوند.
قسمت هشتم منتشر شد.
یک سیاستمدار در حال صعود و ازدواج تنشزدهاش با همسر گنگش پس از دریافت تماس از یک آدمربا، زندگیشان به هم میریزد و شروع به فروپاشی میکند.
قسمت یازدهم منتشر شد.
یک عصب شناس پیشگام در رشته خود به همراه تیم کارآموزانش درباره ذهن انسان پژوهش می کنند و هم زمان با سلامت روان و روابط انسانی خود نیز درگیرند
ایوان شاو، یک قاتل حرفهای سازمان سیا، که بیش از 20 سال به تنهایی کار کرده، دستورات خود را از طریق بخش طبقهبندی شده در روزنامهها دریافت میکند. در این میان، دختر گمشدهاش، کیسی، که اکنون یک تحلیلگر MI6 در بریتانیا است، به دنبال او میرود تا خبری تکاندهنده را به او بدهد: رئیس سیا سالها پیش مرده و آن بخش نیز مدتهاست تعطیل شده است. اکنون آنها با هم متحد میشوند تا کشف کنند ایوان در این مدت دستورات چه کسی را اجرا میکرده است و…
میکی یک آرزوی جادویی میکند که هر روز کریسمس باشد، اما وقتی آرزویش به حقیقت میپیوندد، دچار تردید میشود.
در طول جنگ جهانی دوم، گردانی متفاوت پا به میدان گذاشت. تنها گردان تماماً زنانه و سیاهپوست ارتش آمریکا با مأموریتی روبهرو شد که همه آن را غیرممکن میدانستند: سه سال نامههای نرسیده به سربازان، 17 میلیون قطعه امید، عشق و انتظار، باید در شش ماه مرتب شوند. این زنان، با شجاعت و ارادهای بینظیر، ثابت کردند که هیچ غیرممکنی در برابر اراده انسانی دوام نمیآورد.
جت و دوستاش، شاون، سیدنی و میندی، به یک کمپ فضایی میرن تا مهارتهاشون رو امتحان کنن. اما وسط راه، ساناسپات یه واکنش آلرژیکی عجیب پیدا میکنه و خیلی خیلی کوچیک میشه! حالا تیم باید از کمپ بیرون برن و داروی «دِشرینکولوم» رو پیدا کنن، بدون اینکه میچل بفهمه اونها چه کاری انجام میدن!
1944، ورمیلیو، یک روستای کوهستانی دورافتاده است. ورود پیِترو، یک سرباز فراری، به خانواده معلم روستا، و عشق او به دختر بزرگ معلم، مسیر زندگی همه را تغییر خواهد داد.
لارگو وینچ که از ربوده شدن پسرش به شدت آسیب دیده است، متوجه میشود که اگر عاملان ورشکستگیاش را پیدا کند، شاید بتواند پسرش را دوباره ببیند.