
در انیمیشن «من یک سگ برای کریسمس می خوام چارلی براون»، برادر کوچکتر لینوس و لوسی، ررون، برای کریسمس سگ میخواهد، و برادر اسنوپی، اسپایک، ممکن است پاسخگو باشد.
نسخه آمریکایی سری مسابقات آشپزی که به بچه های با استعداد بین 8 تا 13 سال این فرصت را می دهد تا توانایی های آشپزی و اشتیاق خود را به غذا از طریق یک سری چالش های خوشمزه به نمایش بگذارند. مربی پرافتخار کارشناسان غذا و
یک قاتل قراردادی، پس از تشخیص زودهنگام زوال عقل، این فرصت را پیدا می کند تا با نجات جان پسر بالغ خود که از او جدا شده، خود را نجات دهد. اما برای انجام این کار، او باید با پلیسی که به او نزدیک شده و همچنین با تیک تاک ساعت ذهن خود که به سرعت رو به زوال است، مسابقه دهد.
بتمن به کمک سرگرد جیم گوردون و دادستان جدید هاروی دنت، شهر را از وجود آخرین خانوادههای تبهکاری پاک می کند. همکاری این سه نفر ظاهرا موثر واقع میشود، اما طولی نمی کشد که خود را در مقابل هرج و مرج های یک تبهکار نو پا بنام جوکر، عاجز می بینند.
اریکا، گوینده موفق رادیو که در نیویورک زندگی می کند و در برنامه های خود این شهر را جایی فوق العاده تصویر می نماید، یک روز تبدیل به قربانی خشونت بی دلیل همین شهر می شود. چیزی که تا آن زمان از دید وی مخفی مانده بود. شبی با نامزدش دیوید هنگام پیاده روی مورد حمله اوباش خیابانی قرار می گیرند. زمانی که اریکا در بیمارستان-پس از اغمای طولانی- چشم می گشاید، عزیزترین چیز زندگی اش-یعنی نامزدش دیوید- را از دست داده است.
لئوناردو داوینچی، مخترع سیری ناپذیر کنجکاو و سرسخت، ایتالیا را ترک می کند تا به دربار فرانسه بپیوندد، جایی که می تواند آزادانه آزمایش کند، وسایل پرنده، ماشین های باورنکردنی اختراع کند و بدن انسان را مطالعه کند. در آنجا، لئوناردو که شاهزاده خانم مارگریت جسور به ماجراجویی خود ملحق میکند، پاسخ سوال نهایی را پیدا میکند - "معنای همه اینها چیست؟"
بتمن باید با یک یک فرد شرور مشهور به نام “شنل قرمز” روبرو شود و از شهر گاتهام در مقابل او محافظت کند. در همین جریان بعضی از زخم های قدیمی سر باز کرده و او خاطرات سیاه فراموش شده مجددا به یاد می آورد…
دو غریبه محتاج پول به قایقی به گل نشسته میرسند که بار مواد داشته. آنها با هم موافقت میکنند که موادها را بفروشند و پولاش را تقسیم کنند، اما درگیر تحقیقات پلیس، آدمکشهای اجیر شده و خلافکاری رده بالا با لقب «خیاط» میشوند.
پسر جوانی که به نام آواتار شناخته میشود، باید بر چهار قدرت اصلی تسلط پیدا کند تا دنیایی را در جنگ نجات دهد - و با دشمنی بیرحم که قصد دارد او را متوقف کند، مبارزه کند.
فلورا مادر تنهایی است که با پسرش مکس همیشه در جنگ است. او که سعی دارد تفریحی برای مکس دست و پا کند، گیتاری را از سطل زباله پیدا می کند و معلوم می شود چیزی که برای یک نفر به درد نخور است می تواند خانواده ای را نجات دهد.