
پس از شکست امپراتور پالپاتین، رز، ری، فین، پو و چوباکا به تعطیلات می روند. در طول ماجراجویی خود، آنها متوجه می شوند که تعدادی دیگر از شخصیت های جنگ ستارگان در تاریخ نیز سعی کرده اند به تعطیلات بروند... که همیشه برای آنها خوب نبوده است.
امروز آخرین روز زندگی جیمی است. آلزایمر او در حال بدتر شدن است، بنابراین او تصمیم میگیرد که زندگی خود را با حفظ شوخ طبعی و ذوق پایان بخشد. جیمی در آخرین روز زندگیاش روی زمین با یک نویسنده آشنا می شود که ...
سه پلیس به نامهای ادموند اکسلی، جک وینسنز و وندل باد وایت مامور تحقیق درمورد تعدادی قتل هستند و به روش خاص خود به دنبال اجرای عدالت رفتهاند. آنها به دنیای زیرزمینی جنایتکاران شهر لس آنجلس وارد میشوند که نهایتاً تمامی این فسادها ختم میشود.
داستان یک پسر نوجوان به نام مارتی مکفلای را روایت میکند که به صورت تصادفی در زمان سفر میکند و از سال 1985 به 1955 منتقل میشود. او والدین خود را در دبیرستان ملاقات میکند و تصادفاً موجب برهم خوردن رابطه آنها میشود. مارتی باید تغییری که در گذشته ایجاد کرده را اصلاح کند و کاری کند تا والدینش عاشق یکدیگر شوند و سپس با کمک دانشمندی به نام دکتر امت براون راهی جهت بازگشت به سال 1985 بیابد.
میلین “می” لی، دختری 13 ساله به دلیل ارتباط عرفانی اجدادش با پانداهای قرمز، هر زمان هیجانزده یا استرس میگیرد، ناگهان به یک پاندای قرمز غولپیکر تبدیل میشود.
داستان فیلم در سال 1988 در ایالت وایومینگ می گذرد، زنی پیش خدمتی است که توسط دو گاوچران مجروح و از ریخت می افتد. کلانتر شهر تنها به جریمه کردنشان اکتفا می کند. اما دوستان زن برای کسی که بتواند انتقامش را بگیرد هزار دلار جایزه می گذارند. ویلیام مانی هفت تیرکشی که توبه کرده ولی هنوز گذشته زشتش عذابش می دهد به کمک دوست قدیمی اش و یک مرد جوان آخرین کار خود را شروع می کند.
بیوهای به نام کاترین، مشغول تلاش برای محافظت از خود و پسرش در برابر یک سازمان جنایی محلی است. زمانی که زندگی نیک بون و کاترین به هم می پیوندد، آنها متوجه می شوند که میتوانند برای نجات یافتن به یکدیگر تکیه کنند.
سام راثاستین از طرف رؤسای مافیای نیویورک و شیکاگو به لاس وگاس اعزام شد تا مدیریت کازینویی به نام تنجرز را بر عهده بگیرد. کازینویی که صاحبان آن از اعضای ایتالیاییها یا سیسیلیها هستند. سام راستین با توجه به تجربه ایی فراوانی که در امر کازینو دارد تلاش میکند وضیعت کازینو را مرتب کند. اما موانع یکی پس از دیگری بر سر راه او سبز میشوند.
داستان از آنجایی شروع می شود که مادر بزرگ زنی به اسم جوزفین مالون فوت می کند و وصیت می کند که برای به دست آوردن ارثیه خانوادگی باید همراه با مردی به اسم جیمز مارکو که یک بوکسر است در خانه مادر بزرگش زندگی کند.
ماشین مسابقهای به اسم کارگو که علاقه زیادی به خانواده اش دارد و وقتی متوجه می شود پدرش را برای اوراق کردن به جزیره کلانکر برده اند ، برای نجات او به آنجا می رود و در این راه با مشکلات زیادی رو به رو می شود…