
در یکی از شهرهای ژاپن، در شهری که قانونی وجود ندارد و کلانتر شهر فاسد و خودفروخته است، شخصی برای اجرای عدالت از راه میرسد.
در سال 1898، یک جنایت فجیع است که در بیشه ای اتفاق می افتد و افرادی برای شهادت و اینکه این اتفاق چگونه افتاده فرا خوانده میشوند و از دید خودشان داستان را تعریف میکنند.
وقتی یک سوارکار حرفه ای سالخورده برای شرکت در مسابقات قهرمانی تلاش میکند، با سوارکاری جوان و تازه کار برمیخورد که ادعا می کند پسر اوست.
پادشاهی ستمگر که برای گسترش قلمرو خود به جنگ و خونریزی می پرداخت، در اواخر عمر اموال خود را بین پسرانش تقسیم و پسر بزرگتر را به عنوان وارث انتخاب می کند. ولی پسر کوچک از این اتفاق ناراضی است و او را ترک می کند.
اهالی یک روستای دورافتاده پس از آنکه بارها از سوی راهزنها مورد سرقت قرار میگیرند، از هفت سامورایی درخواست کمک میکنند و...