
ژاکوب استور، ناخدای کشتی، در یک کافه با یکی از دوستانش شرط بندی می کند که با اولین زنی که وارد آن مکان می شود ازدواج کند. در همین حین، لیزی وارد می شود.
بنجامین اِسپوسیتو، مأمورِ سابقِ دادگاه فدرال، در حال نوشتن رمانی برمبنای پرونده ی تجاوز و قتلی ست که سال ها پیش، مأمورِ به سرانجام رساندن آن بود. او هنگام نوشتن رمان، به جزئیاتِ پرونده فکر می کند در عین حالی که عشق قدیمی اش، ایرنه هم کم کم وارد ماجرا می شود و در این میان، حسرت های گذشته برای او تکرار می گردد.
در دهه 1950 میلادی، راننده کامیونی به نام فرانک شیرن (رابرت دنیرو) که حالا در یک خانهٔ سالمندان زندگی میکند، به همراه راسل بوفالینو (جو پشی)، از روسای مافیا ارتباط میگیرد. شیران همزمان با بالا رفتن رتبه خود و تبدیل شدن به یک قاتل قراردادی برتر، شروع به کار برای جیمی هوفا (آل پاچینو) میکند.
جیک کارآگاه خصوصی لس آنجلسی و متخصص در امور افشای خیانت های زناشویی است که توسط زنی که خود را خانوم مالوری معرفی می کند استخدام می شود تا پرده از راز خیانت شوهر او بردارد.
وقتی آندره 85 ساله سکته میکند، امانوئل با عجله به بالین پدرش میرود. او که بیمار و نیمه فلج روی تخت بیمارستان است، از امانوئل می خواهد که به او کمک کند تا به زندگی اش پایان دهد. اما چگونه می توانید چنین درخواستی را قبول کنید در حالی که پدر خودتان است؟
یک نوجوان ثروتمند و دوستانش که در یک مدرسه خصوصی نخبه تحصیل می کنند، در حالی که به دنبال یک سری رویدادهای عجیب و غریب فراطبیعی هستند، یک توطئه سیاه را کشف می کنند.