
زمستان، 1843. یک زن جوان به دنبال مرگ مرموز مادرسالار خانواده اش تحت بازجویی قرار دارد. یادآوری او از وقایع، نور جدیدی را بر نیروهای بی سن پشت این تراژدی می افکند.
داستان یک کارمند فناوری آگورافوبیک که در سیاتل شواهد جنایتی را کشف می کند که
گئرد وایسلر, بازجوی ارشد اشتازی، پلیس امنیت جمهوری دمکراتیک آلمان و یکی از باورمندان به حکومت سوسیالیستی آلمان شرقی است. او مأمور زیر نظر گرفتن زندگی گئورگ دریمن یک کارگردان تئاتر میشود که مقامات ارشد نیروی امنیتی، به توصیه وزیر فرهنگ و هنر آلمان شرقی، در پی یافتن بهانهای برای ایجاد محدودیت و خانهنشین کردن وی هستند.
دو نوجوان با نامهای ماریا و تونی در دو باند خیابانی با نامهای جتها و کوسهها قرار دارند که رقیب یکدیگر هستند. با وجود این رویداد، این دو نوجوان عاشق یکدیگر میشوند.