داستان فیلم در سال 1988 در ایالت وایومینگ می گذرد، زنی پیش خدمتی است که توسط دو گاوچران مجروح و از ریخت می افتد. کلانتر شهر تنها به جریمه کردنشان اکتفا می کند. اما دوستان زن برای کسی که بتواند انتقامش را بگیرد هزار دلار جایزه می گذارند. ویلیام مانی هفت تیرکشی که توبه کرده ولی هنوز گذشته زشتش عذابش می دهد به کمک دوست قدیمی اش و یک مرد جوان آخرین کار خود را شروع می کند.
در دهه 80 میلادی مایکل خانواده اجدادی خود را در کوچی سرپرستی میکند و رئیس خاندان محسوب میشود. اما چند تن از اعضای جوان خانواده او را قبول ندارند و با دشمنان همکاری میکنند تا او را نابود کنند!
یک خیاط خبره باید برای زنده ماندن در یک شب سرنوشت ساز، گروه خطرناکی از اوباش را فریب دهد.
داستان عاشقانه "ویکرام آدیتیا" است که به عشق اعتقاد ندارد بلکه به زبان ستاره ها معتقد است. دکتر "پریرنا" هم به علم بیشتر از تقدیر و سرنوشت اعتقاد دارد.در عین بیزاری و عدم اعتقاد به عشق، این دو عاشق یکدیگر میشوند.
در آینده ای روایت می شود که در آن سیاره مریخ به استعمار انسان ها و بهترین اختراعات بشریت درآمده است. دو دانشجو مخفیانه سوار بر سفینه ای فضایی به مقصد مریخ می شوند تا به دیدار دوستان خود بروند.
مردی که به دلیل مشکلات اضطرابی نمیتواند از خانه بیرون برود، به آپارتمانی جن زده نقل مکان می کند. او غریبه ای را استخدام می کند تا مراسم جن گیری را انجام دهد؛ اما اتفاقات وحشتناکی رخ می دهد.
این فیلم دو هفته آخر زندگی هیتلر ملقب به «پیشوا» یعنی از 17 تا آخر آوریل سال 1945 میلادی را در سنگر زیرزمینی فرماندهیاش به تصویر کشیده است. در این مرحله، فیلم از فرو ریختن ماشین نظامی و دستگاه سیاسی عظیم رژیم نازی آلمان و سقوط اخلاقی آن پرده بر می دارد.
یک نیروی مرموز منجر به خروج ماه از مدارش اطراف زمین میشود و آنرا در مسیر برخورد با زمین قرار میدهد. در حالی که زمین در آستانه نابودیست، زنی به نام جو فاولر که از مدیران ناسا و یک فضانورد سابق میباشد، متقاعد میشود که او کلید نجات جان همهی انسانهاست و در این بین تنها یک فضانورد و یک نظریه پرداز تئوری او را باور میکنند…
مردی ماجراهای زندگی خود را به عنوان یک پسری 10 ساله در سال 1969 در ایالت هیوستون آمریکا روایت می کند. او داستانهایی مملو از نوستالژی را به هم میبافد که حاصل پیوند واقعیت و خیالپردازیهایش هستند.
وقتی یک سوارکار حرفه ای سالخورده برای شرکت در مسابقات قهرمانی تلاش میکند، با سوارکاری جوان و تازه کار برمیخورد که ادعا می کند پسر اوست.