
ارتش روم به رهبری ژنرال ماکسیموس، روم را نجات می دهد. امپراتور بدون توجه به پسر کثیفش، کومودوس، از ماکسیموس می خواهد تا زمام امور را به دست گیرد و یک جمهوری مستقل پدید آورَد. کومودوس پدر را به قتل می رسانَد و دستور اعدام ماکسیموس و خانواده او را در اسپانیا صادر می کند.
کانزاس, بیلی جوان را از تیراندازی بازی با ورق نجات می دهد. بیلی از کانزاس برای محافظت از خانواده اش در برابر قانون شکنی تورن ادکینز کمک می خواهد که به تازگی مادر بیلی کارول را ربوده است. همانطور که رد و بیلی برای نجات کارول سوار می شوند با لسلی زیبا و سرسخت برخورد می کنند که توانسته از دست مردان تورن فرار کند. این سه نفر برای متوقف کردن عروسی تورن با کارول با اسلحه های آتشین با هم رقابت می کنند اما آیا او می خواهد نجات پیدا کند؟
پسری به نام والدک است که زندگیاش عمدتا با بازیهای رایانهای پر شده است. اما زمانی که مادر والدک بیمار شده و مسئولیت نگهداری از او به عمه عجیب و غریبش واگذار میشود، همه چیز تغییر میکند. حال والدک که تاکنون با نظم و انضباط بیگانه بوده است، مجبور است اولویتهای خود را تغییر داده و…
پس از شکست امپراتور پالپاتین، رز، ری، فین، پو و چوباکا به تعطیلات می روند. در طول ماجراجویی خود، آنها متوجه می شوند که تعدادی دیگر از شخصیت های جنگ ستارگان در تاریخ نیز سعی کرده اند به تعطیلات بروند... که همیشه برای آنها خوب نبوده است.
در تعقیب رویای خود برای پیوستن به یک واحد نخبه ک-9، یک سرباز ایالتی با همکار خود شریک می شود: توله پناهگاه باهوش اما شیطان، روبی.
در قرن نوزده فرانسه، پدیده ای مرموز و احتمالا فراطبیعی، روستایی کوچک را تهدید می کند. جان مک براید پاتولوژیست، به شهر می آید تا تحقیقاتی بر روی این پدیده انجام دهد و شیاطین درون خود را نیز رها کند.
داستان یک پسر نوجوان به نام مارتی مکفلای را روایت میکند که به صورت تصادفی در زمان سفر میکند و از سال 1985 به 1955 منتقل میشود. او والدین خود را در دبیرستان ملاقات میکند و تصادفاً موجب برهم خوردن رابطه آنها میشود. مارتی باید تغییری که در گذشته ایجاد کرده را اصلاح کند و کاری کند تا والدینش عاشق یکدیگر شوند و سپس با کمک دانشمندی به نام دکتر امت براون راهی جهت بازگشت به سال 1985 بیابد.
جنایتکار بزرگ نیل مک کالی در حالی که مشغول برنامهریزی یک دزدی بزرگ قبل از بازنشستگی خود است، در تلاش است تا سرکشی یکی از افراد خود را نیز کنترل کند. در همین حال، ستوان هانا سعی میکند مک کالی را زیر نظر بگیرد تا او را در حین ارتکاب جرم دستگیر کند.
در دهه 80 میلادی مایکل خانواده اجدادی خود را در کوچی سرپرستی میکند و رئیس خاندان محسوب میشود. اما چند تن از اعضای جوان خانواده او را قبول ندارند و با دشمنان همکاری میکنند تا او را نابود کنند!
آماندا و دخترش در یک مزرعه آمریکایی زندگی آرامی دارند، اما وقتی خاکستر مادرش که ارتباطی با هم نداشتند از کره برایش ارسال میشوند، ترس تبدیل شدن به مادرش او را تسخیر میکند.