همانطور که لرد ولدمورت کنترل خود را بر هر دو دنیای ماگل و جادوگر محکم می کند، هاگوارتز دیگر یک پناهگاه امن نیست. هری مشکوک است که خطرات حتی ممکن است در داخل قلعه وجود داشته باشد، اما دامبلدور بیشتر در نظر دارد که او را برای نبرد نهایی آماده کند. آنها با هم کار می کنند تا کلید باز کردن قفل دفاعی ولدمورت را پیدا کنند و برای این منظور دامبلدور دوست و همکار قدیمی خود هوراس اسلاگهورن را که به اعتقاد او اطلاعات مهمی در اختیار دارد، استخدام می کند. حتی با نزدیک شدن به رویارویی سرنوشت ساز، عاشقانه برای هری، ران، هرمیون و همکلاسی هایشان شکوفا می شود. عشق در هوا است، اما خطری در پیش است و هاگوارتز ممکن است هرگز دوباره مثل قبل نشود.
هری، رون و هرمیون از آخرین سال زندگی خود در هاگوارتز میروند تا هورکراکسهای باقیمانده را بیابند و نابود کنند و به تلاش ولدمورت برای جاودانگی پایان دهند. اما با مرگ دامبلدور محبوب هری و مرگخواران بیوجدان ولدمورت، دنیا خطرناکتر از همیشه است.
وقتی به مردی پیشنهاد می شود یک میلیون دلار بازی کند که در آن شکارچیان سعی می کنند او را بکشند، او فکر می کند که راه گریز کامل را پیدا کرده است: آنها فقط زمانی می توانند حمله کنند که او تنها باشد. تنها مشکل او این است که هیچ یک از دوستان یا خانواده اش باور ندارند که بازی واقعی است.
زمانی که گرگ هفلی همراه خانوادهاش در برف گرفتار میشود، باید یک تعطیلات کریسمس پر استرس را پشت سر بگذارد. در این زمان گرگ نگران است که نتواند کنسول بازی ویدئویی جدیدی را که به شدت منتظرش بوده، برای کریسمس هدیه بگیرد و…
دوبله فارسی منتشر شد.
پسری با تخیل فعال در سفری فراموش نشدنی در شب با دوست جدیدش با ترس هایش روبرو می شود: موجودی غول پیکر و خندان به نام دارک.
هری پاتر دومین سال تحصیلی اش را در مدرسه جادوگری هاگوارتز شروع می کند اما یک موجود اسرار آمیز در مدرسه در کمین اوست. صداهای شیطانی از دیوارها بگوش می رسند و حوادث وحشتناکی در هاگوارتز اتفاق می افتد. وقتی هری و رون و هرمیون وارد مدرسه میشوند صداهای ترسناکی از دیوار به گوش هری میرسد و گربهٔ سرایدار توسط طلسم خطرناکی بیهوش میشود و با خون نوشتههایی بر دیوار هک میشود مبنی بر آن که تالار اسرار گشوده شده و هیولاهای آن دارند بیرون میآیند. بعد به چند نفر حمله میشود و …
ویلیام پلانکت و جیمز مک لین از دو رده مختلف جامعه انگلیس قرن 18 هستند که تصمیم می گیرند در اوقات فراغت برای گذران زندگی دزدی کنند. همینطور که رسوایی آنها بیشتر میشد، مکلین عاشق لیدی ربکا زیبا می شود و...
هارولد پلام (راجر مور) عضو هیات مدیره یک شرکت تجاری و مردی موفق است اما یک روز در سانحه اتومبیل راهی بیمارستان شده و برای چند لحظه میمیرد ولی هنگامی که بازمیگردد ماجرایی عجیب در زندگی او شروع میشود و به تدریج متوجه میشود در مکانهایی دیده شده که او به آنجا نرفته و کارهایی از او سرمیزند که انجام نداده به همین دلیل شروع به تحقیق میکند اما…
دانش آموزان هیلی و جیمز جوان و عاشق هستند. پس از خداحافظی برای کریسمس در ایستگاه قطار لندن، هر دو تصمیم دیوانهوار یکسانی برای تعویض قطار و غافلگیری یکدیگر میگیرند. با عبور از کنار یکدیگر در ایستگاه، آنها کاملاً غافل هستند که به تازگی کریسمس را عوض کرده اند.
تیمی از وکلا در نبرد با شانس و مسابقه با زمان، به مبارزه با سران دیکتاتوری نظامی خونین آرژانتین در دهه 1980 میروند.