زنی به نام ماریون کرین که به عنوان منشی در یک بنگاه معاملات ملکی فعالیت میکند، چهل هزار دلار پول نقد را از مشتری کارفرمایش به سرقت میبرد. در ادامه، او وارد هتلی دورافتاده میشود که مردی جوان به نام نورمن بیتس، مسئولیت اداره آن را برعهده دارد.
پنجاه و هفت سال بعد از فاجعه ای که برای الن ریپلی رخ داد، سفینه فرار اضطراری او در کهکشان توسط یک تیم نجات در حالی که به خوابی عمیق فرو رفته، پیدا می شود. وقتی او را به زمین بر می گردانند هیچکس داستان او را باور نمی کند. اما او مسئول تیمی می شود که باید دوباره به آن سیاره برگردند و درجستجوی بازماندگان سفر قبلی و یا بیگانگان باشند.
خانوادهای به عنوان سرایدار به یک هتل در محلی دور افتاده که در تعطیلی زمستانی هست، می روند. در آنجا نیرویی شیطانی روی مرد تاثیر گذاشته و جنون خشونت وی را می گیرد. در حالی که پسرش به خاطر توانایی خاصی که دارد علائمی از اتفاقات وحشتناکی که قبلا در هتل رخ داده را می بیند
باستر مون و دوستانش باید "کلی کالووی"ستاره راک گوشه گیر را متقاعد کنند, برای افتتاحیه نمایش جدید به آنها بپیوندد.
آنتونیو سالیری معتقد است که موسیقی موتزارت آوایی الهی است. آو آرزو می کرد همچون موتزارت یک موسیقیدان حرفه ای بود تا می توانست با نوشتن آهنگ خدا را پرستش کند. اما او نمی تواند درک کند که چرا خدا به چنین موجود مبتذلی این استعداد را عطا کرده تا نماینده ی او باشد. حسادت سالیری به دشمنی با خدایی می انجامد که بزرگی اش را با دادن چنان استعدادی به موتزارت به اثبات رسانده بود. سالیری خود را برای گرفتن انتقام آماده می کند
دختری به نام آنجل در کودکی و در دهه 1850 توسط والدینش فروخته می شود. حالا او بزرگ شده توانسته با نفرتی که از خود و همه اطرافیانش در دل دارد، در کالیفرنیای دهه 1850 جان سالم به در ببرد. تا اینکه با جوانی به نام مایکل هوزیا ملاقات می کند و متوجه می شود که هیچ دردی وجود ندارد که عشق نتواند آن را التیام بخشد...
زمانیکه گروهی از اینفلوئنسرها تصمیم می گیرند زندگی ای جدید را در شهری خالی از سکنه در تگزاس تجربه کنند، با «لدرفیس»، قاتلی مشهور که ماسکی از پوست انسان بر صورت دارد، مواجه می شوند.
فیلمی درباره زندگی تد کزینسکی ریاضیدان، آنارشیست و رهبر جنبش ضدتکنولوژی که به خاطر نقدهای اجتماعی و مخالفت گستردهاش با صنعتگرایی، فناوری مدرن و چپگرایان سیاسی، شناخته میشود
زمانی که اعتیاد چهار نفر از اهالی «کانی آیلند» تشدید پیدا میکند، مدینهی فاصلهای که در ذهنشان ساختهاند شروع به از هم پاشیدن میکند.
کانر کانلی یک روز فرصت دارد که به خاطر کشتن یکی از اعضای باند قاچاق مواد مخدر، به تایرون پتیس غرامت دو میلیون دلاری پرداخت کند. او مجبور می شود برای تهیه این مبلغ، به دوستان نظامی سابقش رو بیاورد تا قبل از آن که همه عزیزانش را از دست دهد، بتواند این غرامت را پرداخت کند.