
وقتی یک مرد جوان مبتلا به بیماری روانی فکر میکند شاهد یک آدمربایی بوده و پلیس حرفش را باور نمیکند، ناچار به همسایهاش پناه میبرد — نگهبان امنیتی بازنشسته و بدخلقی که به اکراه میپذیرد در پیدا کردن زن ناپدیدشده به او کمک کند.
زمانی که وحشت در قطاری تندرو به مقصد توکیو، که در صورت کاهش سرعت به کمتر از 100 کیلومتر در ساعت منفجر خواهد شد، شعلهور میشود، مقامات با تمام توان برای نجات سرنشینان قطار با زمان رقابت میکنند.
در اوکلندِ سال 1987، نیرویی مرموز حاشیهنشینان شهر را در چهار داستان بههمپیوندخورده هدایت میکند: نوجوانان پانک از قلمرو خود در برابر اسکینهدهای نازی دفاع میکنند، یک زوج هنرمند رپ برای جاودانگی در دنیای هیپهاپ میجنگند، یک نوچهی خسته فرصتی برای رستگاری پیدا میکند و یک ستارهی بسکتبال NBA حسابهای قدیمی را صاف میکند.
وقتی یک سرقت مواد مخدر به شکلی مرگبار از کنترل خارج میشود، یک پلیس خسته و دلزده برای نجات پسر یک سیاستمدار، راه خود را از میان دنیای جنایتکاران یک شهر فاسد باز میکند.
وقتی تحتتعقیبترین مرد آمریکا در شهری کوچک در ایالت کنتاکی ظاهر میشود، گذشتهی خشونتبارش ــ به همراه گروهی خونخواه که بهدنبال انتقام و پاداشی هنگفت هستند ــ خیلی زود خودش را نشان میدهد. در حالی که برادران در برابر هم قرار میگیرند و گلولهها شهر را به ویرانی میکشانند، این تفنگکش برقآسا دشمنانش را وادار میکند بهای سنگینی برای طمعشان بپردازند.
هنگامی که یکی از آشنایان قدیمی به قتل میرسد، وولف ناگزیر میشود که این پرونده را حل کند. با درک اینکه به اقدامات شدیدتری نیاز است، او برادر مرگبار و دورافتادهاش، براکس، را برای کمک فرا میخواند. وولف با همکاری مأمور خزانهداری، مریبث مدینا، یک توطئهی مرگبار را کشف میکنند و خودشان به هدف یک شبکهی بیرحم از قاتلان تبدیل میشوند؛ شبکهای که برای حفظ اسرارش از هیچ کاری دریغ نمیکند.
سپتامبر و جولای، دو خواهر، پیوندی عمیق و ویژه با یکدیگر دارند؛ آنها با زبانی رمزآلود با هم صحبت میکنند و دنیای بیرون را از خود دور نگه میدارند. پس از آنکه سپتامبر از مدرسه تعلیق میشود، مادرشان آنها را به خانهای دورافتاده در سواحل ایرلند میبرد — جایی که جولای کمکم در برابر سلطهی هرچه خشنتر خواهرش مقاومت میکند.
با ناپدید شدن مزارع آمریکایی، یک دامدار لبنیاتی نسل چهارم و نوهاش برای حفظ شیوهی زندگی خود میجنگند. آنها که با خطر مصادرهی مزرعهشان روبهرو هستند، همه چیز را روی تیم محبوبشان، «گرین بی پکرز»، قمار میکنند تا شاید در آخرین تلاش ممکن، تکه زمین کوچکشان را نجات دهند.
سوهی که زندگی خوشبختی را در کنار همسر دوستداشتنیاش و نوزادی که در راه داشت میگذراند، روزی از خواب بیدار میشود و میبیند که همسرش درست بالای تختشان خودکشی کرده است. پیش از آنکه بتواند مرگ او و شوکی که باعث از دست دادن فرزندش شده را هضم کند، متوجه میشود که شوهرش خانهای را در منطقهای دورافتاده برای او به ارث گذاشته است. چطور ممکن بود که سوهی از وجود چنین مکانی بیخبر باشد؟ این خانه مرموز همه چیزهایی را داشت که آنها در رؤیای خود از یک خانه آرزو میکردند، اما پس از فروکش کردن جذابیت اولیه، حسی وهمآلود در فضا باقی میماند. سوهی که احساس میکند نیرویی ناشناخته جانش را تهدید میکند، کمکم به این خانه مشکوک میشود و باور میکند که این مکان با مرگ همسرش ارتباطی دارد. هرچه شک او بیشتر میشود، اتفاقات عجیبتری رخ میدهد.
یک پسر دوازده ساله، سیواناندان، مادرش، خواهرش و دوستش را روایت میکند که در زندگی چالشهای مختلفی را پشت سر میگذارند، جایی که یک درخت موز، به نمادی از امید، استقامت و پیوندهای خانوادگی تبدیل میشود