همانطور که لرد ولدمورت کنترل خود را بر هر دو دنیای ماگل و جادوگر محکم می کند، هاگوارتز دیگر یک پناهگاه امن نیست. هری مشکوک است که خطرات حتی ممکن است در داخل قلعه وجود داشته باشد، اما دامبلدور بیشتر در نظر دارد که او را برای نبرد نهایی آماده کند. آنها با هم کار می کنند تا کلید باز کردن قفل دفاعی ولدمورت را پیدا کنند و برای این منظور دامبلدور دوست و همکار قدیمی خود هوراس اسلاگهورن را که به اعتقاد او اطلاعات مهمی در اختیار دارد، استخدام می کند. حتی با نزدیک شدن به رویارویی سرنوشت ساز، عاشقانه برای هری، ران، هرمیون و همکلاسی هایشان شکوفا می شود. عشق در هوا است، اما خطری در پیش است و هاگوارتز ممکن است هرگز دوباره مثل قبل نشود.
هری، رون و هرمیون از آخرین سال زندگی خود در هاگوارتز میروند تا هورکراکسهای باقیمانده را بیابند و نابود کنند و به تلاش ولدمورت برای جاودانگی پایان دهند. اما با مرگ دامبلدور محبوب هری و مرگخواران بیوجدان ولدمورت، دنیا خطرناکتر از همیشه است.
هری، رون و هرمیون به تلاش خود برای شکست دادن ولدمورت شرور یک بار برای همیشه ادامه می دهند. درست زمانی که همه چیز برای جادوگران جوان ناامید کننده به نظر می رسد، هری سه اشیاء جادویی را کشف می کند که به او قدرت می بخشد تا با مهارت های مهیب ولدمورت رقابت کند.
هدلی و الیور در پرواز نیویورک به لندن عاشق یکدیگر میشوند، آنها یکدیگر را گم میکنند و امکان ملاقات دوباره با یکدیگر غیرممکن به نظر میرسد ولی…
: با اقتباس از پرونده قتلی در دهه 80 ، ماجرای نوجوانی را روایت میکند که به خاطر عشق و عاشقی در یک درگیری دوست خود را به قتل میرساند و باید منتظر حکم دادگاه بماند...
در حالی که از برادرش به همراه مادر جسورش مراقبت می کند، یک نوجوان دوستی غیرمحتمل با یک فعال عجیب و غریب برقرار می کند که به یکی از برجسته ترین موارد پزشکی در تمام دوران اعتراض می کند.
یک بازپرس خصوصی مجبور به اتحاد خطرناک با یک قاتل می شود تا از زیر بطن جنایتکار وحشیانه یک شهر آرام کشف کند و نام مربی خود را که در جنایات دخیل است پاک کند.
دربارهٔ یک تک تیرانداز ایرانیست به نام عبدالرسول زرین است که در جنگ غوغا به پا کردهاست و تمام عراقیها دنبال او هستند تا او را از پا دربیاورند. سرهنگ راشد خمیس داوطلب میشود تا او را از پا دربیاورد و…
بر اساس داستان واقعی افسر IPS Manoj Kumar Sharma، 12th Fail به استقبال بیهراس از ایده شروع مجدد سفر تحصیلی علیرغم مشکلات و چالشها و بازپسگیری سرنوشت خود در مکانی که میلیونها دانشآموز سختترین امتحان رقابتی جهان را انجام میدهند، توجه میشود: UPSC. .
سرهنگ ابراهیم ابطحی پیرمرد نظامی بازنشسته ایست که به درخواست دخترش نوشین ابطحی که در شرایط اضطراری قرار گرفته اداره مهدکودکش را برای یک روز قبول میکند. بچههای مهد که تصور میکنند او جایگزین مربی دوست داشتنی شان شده ، او را در مخمصههایی میاندازند که…