«لامینور» قصه دختری به نام «نادی» را روایت میکند که به دلیل مخالفت پدرش با موسیقی و نوازندگی، باید علاقه و تواناییاش را نادیده بگیرد.
یک پروفسور بیوتکنولوژی برای آغاز یک پروژه جدید به ایران سفر میکند. او در ایران با خبرنگاری آشنا میشود که داستان زندگی او را به طور کامل تغییر می دهد... .
در دورانی که سایه «اهریمن» بر سرزمینها سیطره یافته، «جمشید شاه» با سپاهی متشکل از متحدانش و با تکیه بر فرّ ایزدی خود در مقابل سپاهیان اهریمن صف آرایی میکند، به خواست «یزدان» جمشید شاه بر اهریمنیان پیروز می شود. جمشید بر تخت شاهنشاهی تکیه زده و مغرور از پیروزی، خود را دارای فر ایزدی میداند. وی متحدان را برای اشغال سرزمینهای دیگر و شکار اهریمن فرا میخواند اما یزدان از وی روی برگردانده و فرّ و فراست و تاج و تخت جمشید را از وی میستاند. جمشید تنها، گرفتار طمع و جنونی سیری ناپذیر میشود. وی دخترش «شهرزاد» را تنها میگذارد و به شورای وزراء وصیت میکند تا در زمان غیابش «مرداس» متحد و والی سرزمینهای جنوبی بر تختش تکیه زند.