داستان مردی به نام دیوید را روایت میکند که با بحرانهای زندگی مواجه است و برای خرید یک مبل به همراه مادر بیمار و سه خواهرش به فروشگاهی میرود. این فروشگاه که در آن مادر دیوید تصمیم میگیرد از جایش تکان نخورد، تبدیل به صحنهای برای شکستن دیوارهای خفقانی روابط خانوادگی میشود. مبل به یک نماد از پناهگاه و فرار از واقعیت تبدیل میشود، جایی که مادر دیوید، با نشستن بر آن، از رویارویی با دنیای بیرون خودداری میکند و همین باعث ایجاد بحرانهای جدیدی در خانواده میشود.
نورا و هه سونگ، دو دوست صمیمی دوران کودکی هستند که پس از مهاجرت خانواده نورا از کرهجنوبی از هم جدا میشوند. حال با گذشت 20 سال، نورا و هه سونگ در یک هفته سرنوشتساز دوباره با یکدیگر روبرو شده و مفهوم عشق و سرنوشت را تجربه میکنند…
دو فضانورد که فکر می کنند برای همیشه در فضا گم شده اند، عاشق می شوند و از زندگی منزوی خود راضی می شوند، اما ناگهان باید به زمین بازگردند...
یک مرد مجبور می شود با ترس های خود روبرو شود و با گذشته آشفته خود روبرو شود. او باید راهی برای زنده ماندن پیدا کند، وقتی همکارش دیوانه میشود و شروع به آدمکشی میکند...