یونس راننده تاکسی کهنهکار، در پایانِ یک روزِ کاری به زن جوان بارداری کمک میکند تا به بیمارستان برسد. غافل از اینکه در بیمارستان اتفاقاتِ زیادی در انتظارِ اوست. پزشک و کارکنان بیمارستان پیشداوریهایی گوناگون دربارهٔ راننده و ارتباطش با زن دارند، اما در مقابل پرسشهای خود فقط با سکوت راننده روبرو میشوند.
جلال مرادی 42 ساله در طی تصادفی خانوادهای را به قتل میرساند، اما تصادف در دادگاه غیرعمد شناخته می شود. او پس از گذراندن دوران زندان، همسر و فرزندانش را ترک کرده و به شهری دیگر می رود، پس از دو سال به شهرش باز میگردد زیرا که زنش دچار مرگ مغزی شده است...
احمد عزیزی که سرپرست بخش تعمیرات و نگهداری پالایشگاه آبادان است برای مراسم خواستگاری دخترش سمیرا آماده میشود و دختر دیگرش ستاره در همان روز قصد سفر به تهران برای شرکت در جشن خداحافظی یکی از دوستان همدانشگاهیاش را دارد که با مخالفت پدرش روبهرو میشود و تصمیم میگیرد بدون اجازهٔ خانواده صبح با هواپیما به تهران برود و...
سکوت خانه باغ قدیمی و سرسبز با ورود مهمانانی در هم میشکند. چهار دختر این خانه همراه همسر و فرزندانشان برای عروسی خواهر کوچکترشان پسندیده به یاری مادر شتافتند. این اقامت برای خواهران و باجناغها شاید دردسر باشد ولی برای بچهها یک آرزوی بزرگ است تا این که…
دکتر عالم ، جراح برجستهٔ مغز و اعصاب است و اعتقادی به خدا ندارد . او بهدلایل مختلف فرزندش را فراموش کرده است . وی بهصورت اتفاقی در شب تولد پسرش ، سامان ، از مریضی او ، که تومور مغزی است ، باخبر میشود و بهدنبال پسر ستارهشناسش در کویر بهراه میافتد …
میرهاشم طلبهای جوان است که به همراه همسرش فرشته به تازگی توانسته خانهای کوچک بخرد. تهیهٔ پول خانه باعث شده میرهاشم از چک بانکی استفاده کند و حالا چک به دست یک شرخر افتادهاست. البته در این راه سختیهایی زیادی میکشد..
حسين مرادي، کارگر 60 ساله ي آباداني، بارها مجبور بوده تعدادي از همکارانش در شرکت کشتي سازي را بنابر خواست کارفرما اخراج کند. ولي اين بار تصميم گرفته که با قرعه کشي، بختي براي برخي از کارگرها قائل شود. در اين ميان يکي از کارگرها به اخراج خود اعتراض مي کند و با حسين گلاويز مي شود . چند روز بعد ...