داستان فیلم از جایی شروع می شود که یک روز آرتور به سرزنش پال می پردازد و در همان روز، پال تصمیم می گیرد تا از خانه بیرون رفته و شهر الوود را کاوش کند! پال آنقدر اعصابش خورد هست که هرآنچه در سر راهش قرار دارد را می خورد! ناگهان وقتی آرتور متوجه گم شدن پال می شود، به همراه دوستانش برای پیدا کردن پال کل شهر را زیر و رو می کنند. حال باید آرتور تمامی سرنخ هایی که پال به جا گذاشته را دنبال کند تا بتواند بالاخره وی را پیدا کند و ...
يك خبرنگار جنگي در هنگام عمليات از بقيه جدا افتاده، راه را گم مي كند. عدم شناخت او از منطقه و وضعيت بد جوي وي را با مشكلات و شرايط خاصي رو به رو مي كند. كه اين خود آغاز ماجراست.
یک پروفسور بیوتکنولوژی برای آغاز یک پروژه جدید به ایران سفر میکند. او در ایران با خبرنگاری آشنا میشود که داستان زندگی او را به طور کامل تغییر می دهد... .
رضا با موتور مسافرکشی میکند. او در نگاه اهالی، شیرین عقل است، لیکن در باطن جوانی با عاطفه و مهربان و برخوردار از سلامت کامل ذهنی است. در نزدیکی محل زندگی رضا، روستای کوچکی است که بخشی از جاده آن در مسیر سیل ویران شدهاست. اهالی برای تردد به آنجا ناچارند با موتورهای مسافرکش و از راه جنگلی عبور کنند. در همین ایام، لیلا معلم جدید روستا از راه میرسد و برای رفتن به مدرسه ناچار میشود با موتور سفر کند. رضا دلباخته لیلا شده، رفته رفته احوالاتش به گونهای تغییر مییابد که مادرش او را برای شفا به امامزاده میبرد...
طاها، پس از سالها اسارت به كشور بازمي گردد اما همه چيز تغيير كرده و نمي داند در پس اين واقعيت هاي تلخ، حقيقتي پنهان شده است..
نزدیک عید است و همه مردم مشغول خانه تکانی و استقبال از سال نو هستند. دختر جوانی به نام روحانگیز (ترانه علیدوستی) که خود را آماده ازدواج میکند، روز چهارشنبهسوری برای کار به خانه خانوادهای متوسط وارد میشود. فضای پرتنش و غمانگیز خانه، به همراه غوغای انفجار ترقههای چهارشنبهسوری فضایی بیثبات و ناآرام به وجود آورده است.
سارا (لیلا اوتادی) بر اثر تصادفی شدید حافظه کوتاه مدت اش را از دست میدهد و هر روز برای او 31 خرداد روز تولد پدرش است. سامی (حمید گودرزی) از او خوشش میآید اما هر چه تلاش کند فردای آن روز دختر همه چیز را فراموش کرده و او را نمیشناسد …
امیر کشته میشود و تمام آشنایان و دوستانش به خوبی از او یاد میکنند. اما بعد از مدتی شروع میکنند به بدگویی از او و حتی کمی که میگذرد نزدیکترین کسانش جسد او را نمیتوانند شناسایی کنند. فیلم روایتگری بیطرف از تلاش و پیگیری شخصیتهای پیرامون امیر است.
منصور مرد جوانی است که به همراه عزیز و مادرش درخانه ای زندگی سختی می گذرانند . پدرمنصور مردی بود قوی هیکل و درشت اندام که رشته پهلوانی را برگزیده بود و با انجام نمایشهای قدرتی گذران زندگی می کردند اما روزی درحین انجام نمایش دچار ایست قلبی می شود..
زندگی دختری به نام ستایش كه با مادرش زندگی می كند اما ورود فردی تازه در زندگی شان، آن ها را در چالشی ناخواسته قرار می دهد.