
رویدادهای "ماتکا" بین سالهای 1958 تا 1982 جریان دارد و داستان واسو را روایت میکند، مردی که از فقر برخاسته و امپراتوری قدرتمندی در دنیای قمار هند بنا میکند، اما در نهایت کشور را وارد نبردی با دولت میکشاند. این داستان که بر اساس وقایع واقعی است، به موضوعاتی مانند عشق، انتخابهای اخلاقی و پیامدهای جاهطلبی میپردازد.
یک شاگرد شیشهگری جوان که همراه با پدر صلحطلب خود زندگی میکند، با آغاز جنگی قریبالوقوع و ورود یک سرهنگ ارتش به شهر ساحلیشان، مسیر کارآموزیاش دستخوش تغییر میشود.
شان، یک موجسوار 16 ساله، در جنوب کالیفرنیا زندگی ایدهآلی دارد، اما زمانی که پدرش اعلام میکند که قرار است به کوههای مونتانا نقل مکان کنند، دنیا روی سرش خراب میشود. اما این ناامیدی دوام زیادی ندارد، زیرا او با سگی آشنا میشود که میتواند اسنوبوردسواری کند! با کمک این دوست چهارپای جدید، شان تصمیم میگیرد در مسابقات سالانه اسنوبورد شرکت کند، اما مسیر پر از چالشهایی سخت خواهد بود.
سال 1955. پدر کیتارو، مداما اویاجی، برای یافتن همسر گمشدهاش به روستای یاگورا میآید. این روستا تحت سلطهی خاندان ریوگا است، خاندانی که پشت پرده، دنیای سیاست و تجارت ژاپن را کنترل میکند.
در روز اولین مبارزهاش پس از آزادی از زندان، یک بوکسور سابقاً معروف سفر رهاییبخشی را از گذشته تا حال خود آغاز میکند.
وقتی یک دانشجوی چینی خجالتی اما نابغه، بورسیهای برای ورود به یک دانشگاه معتبر در نیوزیلند دریافت میکند، راهی جدید برای رسیدن به محبوبیتی که همیشه آرزویش را داشته پیدا میکند—با هر جسد خونآلودی که پشت سر میگذارد.
زنی برنامه ای خوش بینانه را برای گرد هم آوردن خانواده ناکارآمد خود تنظیم می کند. اما نقشه های مادرشوهرش همه چیز را تغییر می دهد و ...
یتارام، مردی آرام و صلحجو، پس از حمله یک باند قاچاق مواد مخدر به روستایش، چارهای جز مبارزه نمیبیند. او که گذشتهای تاریک دارد، بار دیگر به داکو مهاراج تبدیل میشود تا عدالت را برقرار کند. در این مسیر، او باید نهتنها دشمنانش، بلکه خودِ قدیمیاش را نیز شکست دهد....
میسون پس از فرار از تبعات سرقتی بزرگ تصمیم گرفته از دنیای تبهکاری فاصله بگیرد. اما وقتی سالازار همسرش را می رباید و قصد انتقام از میسون را دارد، او چاره ای ندارد جز آنکه از یک کازینوی مجلل سرقت کند.
سیدهارت و شریا، دو فرد از شهرهای مختلف، هر دو شکستهای بزرگی را در زندگی تجربه کردهاند—یکی نامزدش را به خاطر اختلاف نظر در مورد بچهدار شدن از دست داده و دیگری پس از خیانت همسرش طلاق گرفته است. تصمیمات غیرمتعارف آنها، سیدهارت که هرگز نمیخواهد پدر شود و شریا که تصمیم به مادر شدن از طریق لقاح مصنوعی گرفته، مسیر زندگیشان را به هم پیوند میدهد. حالا این دو باید انتخاب کنند که آیا عشق میتواند فراتر از تفاوتها و باورهای شخصیشان دوام بیاورد یا نه.