
دو هیونجونگ، مدیر باشگاهی که به شدت به سلامت و تناسب اندام اهمیت میدهد، در حالی که با چالشهای خوداشتغالی دستوپنجه نرم میکند، به اعضای باشگاهش کمک میکند تا زندگیشان را متحول کنند و در این میان، رابطهای پرشور با لی میران، مدیر یک آژانس مسافرتی و عاشق غذا، شکل میگیرد.
قدرت در آستانهی تصاحب است، چرا که دو خاندان جنایتکار در نبردی خونین با یکدیگر درگیر میشوند؛ نبردی که میتواند امپراتوریها را به زانو درآورد. در میانهی این درگیریها، هری دا سوزا قرار دارد — یک "مسئلهحلکن" خیابانی که بهخوبی میداند در برخورد نیروهای متضاد، وفاداریها چه معنایی پیدا میکنند.
زنی به نام چارلی توانایی خارقالعادهای برای تشخیص حرفهای راست و دروغ دیگران دارد. حال او با ماشین خود به دل جاده میزند و با هر توقف با گروه جدیدی از شخصیتها و همچنین جنایات عجیب روبرو میشود که نمیتواند راهحلی برای آنها پیدا کند و…
تهیهکننده سابق، کانگ سو-هیون، و کارآموز کنار گذاشتهشده، یو جین-وو، با یکدیگر متحد میشوند تا هر کدام رؤیاهای خود را در میان چالشها و فرصتهای تازه دنبال کنند.
زنی با تربیتی خاص در یک مسافرخانه در حومه شهر، در سن 20 سالگی زادگاهش را ترک میکند تا در سئول به دنبال حرفهاش برود. اما دوازده سال بعد، برای درمان دلش به خانه بازمیگردد و در این مسیر با پیچ و خمهایی روبهرو میشود و دوباره با اولین عشقش ملاقات میکند.
یک فضانورد و یک توریست فضایی، با مأموریتهایی متفاوت، در فضای بیکران به هم میرسند و کمکم جاذبهای فراتر از جاذبه زمین را احساس میکنند.
قسمت دهم منتشر شد.
در شهرکهای نفتخیز غرب تگزاس روایت شده و داستان گروهی از کارگران حفاری و میلیاردرهای سرمایهگذار در صنعت نفت را به تصویر میکشد که رونق عظیمی را در صنعت نفت ایجاد کردهاند، اما این رونق به مرور زمان باعث تغییر آب و هوا، اقتصاد و ژئوپلیتیک منطقه شده و…
شهرزاد، زن جوان مقاوم و امیدوار به آیندهای روشن که در دانشکده پزشکی تحصیل میکند و رویای آیندهای خوب با فرهاد عزیزش را در سر دارد. با این حال، زندگی آنها زمانی دگرگون میشود که فرهاد به اشتباه به اعدام محکوم میشود. در تلاشی ناامیدانه برای نجات او...
قسمت پنجم فصل چهار منتشر شد.
بعضی از چهرههای معروف ایرانی باید به هر طریقی یکدیگر را بخندانند، اما چالش اصلی این است که نباید بخندند.
قسمت هشتم منتشر شد.
این داستان درباره خانوادهای است که برای کسب سود مالی بالا تصمیم به واردات قهوه میگیرند و در این کار چنان موفق میشوند که شخصیت اصلی به عنوان «پدر قهوه» شهرت پیدا میکند.