
علی بخش جوان افغانی است که برای کار به ایران آمده و مدتی از همسرش شاه گل بی خبر است. به دلیل تهدید حمله آمریکا و نگرانی برای خانواده اش به افغانستان باز می گردد و در این سفر با اتفاقاتی روبرو می شود.
یک جوانی روستایی برای تهیه پول به شهر میرود و ناخواسته گرفتار مشکلاتی میشود.
پروانگی، داستان نویسنده ای است که برای دیدن دوستش به فرانسه می رود اما به محض ورود به پاریس متوجه می شود دوستش مرده و یک کتاب نیمه تمام دارد و تصمیم می گیرد کتاب او را کامل کند.
نویسندهٔ داستانهای جنایی واقعی، «الیسون آزوالد»، در دوران افول به سر میبرد؛ او بیش از ده سال است که کتاب پرفروش نداشته و روزبهروز بیشتر به موفقیتی تازه نیازمند و بیقرار میشود. بنابراین وقتی به فیلمی دست مییابد که مرگ یک خانواده را نشان میدهد، تصمیم میگیرد راز آن را کشف کند. او خانوادهٔ خودش را به خانهٔ قربانیان منتقل میکند و تحقیقاتش را آغاز مینماید. اما زمانی که فیلمهای قدیمی و سرنخهای دیگر از وجود نیرویی ماورایی خبر میدهند، الیسون درمییابد که زندگی در آن خانه میتواند致مرگ باشد.
پدر و پسری که شغلشان کالبدشکافی است، با جسد ناشناخته و اسرارآمیزی روبهرو میشوند که هیچ نشانهای از علت مرگ در آن دیده نمیشود. هنگام بررسی «جین دو» (زن ناشناس)، به سرنخهایی عجیب و غریب برمیخورند که کلید رازهای هولناک او را در خود نهفته دارند.
پس از آنکه مادرشان دچار اوردوز مرگبار میشود، دو خواهر نگرانند که سیستم مراقبت از کودکان آنها را از هم جدا کند و تصمیم میگیرند جسد را مخفی کنند. اما دروغ آنها ممکن است فاش شود و آنها باید تصمیم بگیرند تا چه حد حاضرند پیش بروند تا رازشان را حفظ کنند.
در روستایی در بلژیک، همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، خانوادهٔ «لامبرت» ناگهان خود را در متن درگیریها مییابند. «لئونارد لامبرت»، همسر و پدری فداکار، برای حفاظت از خانوادهاش در برابر پیشروی نیروهای آلمانی به روستا، به مبارزه برمیخیزد. در دل جنگ، داستانی عاشقانه و لطیف میان «آدریان لامبرت»، پسر لئونارد، و «لوییز یانسن»، یکی از اهالی روستا، شکوفا میشود.
پس از آنکه یک مادر و پسر در سانحهٔ رانندگی گرفتار میشوند، بهزودی مورد تعقیب «بامبی»، گوزنی جهشیافته و اندوهگین قرار میگیرند؛ گوزنی که در پی مرگ مادرش، به شکلی مرگبار و انتقامجویانه درندهخویی میکند.
در سال 1630، کشاورزی خانوادهاش را به مزرعهای دورافتاده در حاشیهی جنگلی منتقل میکند؛ جایی که رخدادهای عجیب و نگرانکنندهای به وقوع میپیوندد. با شدت گرفتن سوءظن و پارانوییا، ایمان، وفاداری و عشق تکتک اعضای خانواده به شکلی تکاندهنده مورد آزمون قرار میگیرد.
تنشها در میان گروهی که مشغول پاکسازی آزبست هستند بالا میگیرد، آن هم زمانی که در یک بیمارستان روانی متروکه با گذشتهای هولناک کار میکنند؛ گذشتهای که به نظر میرسد دوباره در حال بازگشت است.