احمد با یک کامیون حامل گوشت به سمت پایتخت در حرکت است. او عجله دارد تا قبل از زایمان همسرش محموله را تحویل بدهد و به زادگاهش بازگردد. در یکی از شهرهای بین راه توقف میکند و همان لحظه انفجاری در میدان شهر رخ میدهد و مجسمهای که قرار بوده روز بعد پرده برداری شود منهدم میشود. احمد به سرعت از محل میگریزد. ( لازم به ذکر است که سکانس های مربوط به این قسمت از فیلم در منطقه ایوانکی استان سمنان فیلم برداری شده است ) مأموران امنیتی به او مظنون میشوند و پس از آزادی، در راه بازگشت با جوانی به نام مصطفی همراه میشود که به تازگی از زندان آزاد شده است. مأموران جاده را بستهاند. مصطفی که مشغول رانندگی است. کامیون را از میان آنها عبور میدهد. مأموران به تعقیب کامیون میپردازند. مصطفی کشته میشود و احمد بر اثر تجربهای که پشت سر گذاشته متحول میشود..
هستی در یک بیمارستان مشغول به کار است. او در موقعیت عجیب و غریبی گرفتار است موجودی ناشناخته و خاص او را همیشه زیر نظر دارد و مشکلات زیادی را برایش پدید می آورد و…
داستان فیلم دربارهٔ زوجی است (امیر جعفری - مهناز افشار) که در انتظار تولد فرزند هستند. ورود خواهر ناتنی زن (پانتهآ بهرام) مشکلاتی برای آنها به وجود میآورد. زن که پریشان احوال و مریض است، گذشتهای رازآلود دارد و در جوانی فرزندش را پس از طلاق رها کرده. مرد تمایل ندارد خواهر همسرش در خانه بماند. دوست صمیمی مرد خواستگار زن است، اما زن در نهایت به او هم دروغ میگوید و خانه را ترک میکند..
قیس بن مسهر با نامهای از سوی حسین بن علی برای سلیمان بن صرد خزاعی راهی کوفه میشود که در راه توسط ماموران ابن زیاد والی کوفه دستگیر و به زندان می افتد. در زندان به وی گفته میشود که در صورت سخنرانی علیه حسین بن علی از زندان آزاد خواهد شد، وی با پذیرفتن این شرط به روی منبر رفته اما علیه یزید سخنرانی می کند. پس از این سخنرانی قیس به دستور ابن زیاد کشته می شود. نکته اینکه در این فیلم، هیچ هنرپیشه زن بکار گرفته نشده است.
کشته شدن جمشید ، پیمان افسر آگاهی را با چالشی جدی روبرو می کند زیرا متهم ردیف اول این قتل نامزد او مهتاب است . پیمان میان عشق و وظیفه باید یکی را انتخاب کند..
عاشقی با اعمال شاقه» درباره پسر جوان ثروتمندی است که به قصد تفریح به شمال سفر می کند و در آنجا عاشق دختر صاحب رستورانی می شود و به خاطر او در آن رستوران مشغول به کار می شود..
دختری مبتلا به سرطان است و امیدی به زندگی ندارد، پدرش دنبال پسری مطمن می گردد تا دخترش به او وابسته شود و بتواند امید را در دل او زنده کند..
طوفان (جمشید هاشم پور) در دوران جنگ زن و فرزند خود را از دست داده و پس از گذشت سالها کم کم به آرامشی نسبی رسیده تا اینکه یکی از خائنین به مملکت در دوران جنگ، از زندان آزاد شده و چون طوفان در زندانی شدن وی و اعدام برادرش نقش اساسی را داشته پس به سوی وی رفته و درصدد انتقام به هر نحوی بر می آید…
رامین (علی صادقی) پسری است با وضع مالی نه چندان خوب که به نیلوفر (سحر قریشی) از خانواده ای ثروتمند علاقهمند است. منوچهر، پدر نیلوفر (محمدرضا حقگو) به رامین سه ماه مهلت میدهد که مقدمات ازدواج و زندگی با نیلوفر را فراهم کند. رامین برای به دست آوردن پول مورد نیاز با دوستش بهروز (آرش اسد) نقشه ای میکشند و رامین را به جای داماد گمشده خانواده ثروتمندی جا میزنند که دچار فراموشی شدهاست تا پول مژدگانی را دریافت کنند..