
پسری دچار کابوسهای وحشتناکی میشود که در آنها هیولایی درون کمد کمین کرده است. اما در میان ترسهایش، پدرش نیمهشب ظاهر میشود تا به او کمک کند با وحشتهایش روبهرو شود. با این حال، پسر کمکم به ماهیت واقعی این ظاهر شدنها شک میکند و ناچار میشود با حقیقتی تلخ دربارهی سرنوشت پدرش و نیروی شومی که او را تهدید میکند، روبهرو شود.
وقتی برنامه لینی برای تشکیل خانواده و یک زندگی پایدار از هم میپاشد، او با گذاشتن یک شکمبند بارداری جعلی و گفتن یک دروغ، ناخواسته عاشق مرد رؤیاییاش میشود.
کاینا، زنی معمولی در اواخر بیستسالگی، شغلی ثابت و رابطهای پایدار با دوستپسرش، جیمیونگ، دارد. با این حال، به جای احساس رضایت، همواره با تردید، سردرگمی و اضطراب روبهرو است. در حالی که با مشکلات روابط شخصی و دشواریهای زندگی دستوپنجه نرم میکند، سرانجام تصمیم میگیرد برخلاف مخالفت اطرافیان، خانهاش را ترک کرده و راهی نیوزیلند شود.
پدری که در یک پروسه دشوار طلاق غوطه ور شده است، زمانی که فرزندانش از خانه روستایی دور افتاده خود ناپدید می شوند، ماموریت خطرناکی را آغاز می کند.
داستان درباره مردی است که در روستایی کوچک با موجودی مرموز به نام کالینگا مواجه میشود. این موجود اسرارآمیز گذشتهای تاریک و خطرناک دارد و سایهای از گذشتهای فراموششده است که اکنون با قدرتی شیطانی به زندگی روستا نفوذ کرده است. تلاش شخصیت اصلی برای بقا در برابر خشم این موجود و پرده برداشتن از رازهای تاریک و پنهان روستا، محور داستان است. با پیشروی داستان، اسرار بیشتری از تاریخچه شوم این موجود آشکار میشود که...
بزرگ نیک دوباره در تعقیب در اروپا است و به دانی نزدیک میشود، کسی که در دنیای خیانتبار دزدان الماس و مافیا پانتر معروف گرفتار شده است، در حالی که آنها نقشه یک سرقت بزرگ از بزرگترین بورس الماس جهان را میکشند.
دایناسور کوچکی به نام دیپلودوکوس رویای ماجراجویی بزرگ را در سر میپروراند. متأسفانه، والدین بیش از حد محافظهکارش اجازه نمیدهند که او به دنیای زیبا اما خطرناکی که در آن سوی دیوار ساختهشده برای محافظت از خانهشان در جنگل قرار دارد، قدم بگذارد. دیپلو هنوز نمیداند که دنیای او در واقع بخشی از یک کتاب کمیک است که توسط تِد، هنرمندی که رویای موفقیت را در سر دارد، خلق شده است.
سه زن از اقشار مختلف جامعه به طور مرموزی ناپدید میشوند. کارآگاهان تلاش میکنند ارتباطی بین آنها پیدا کنند، چرا که این زنان به نظر میرسد که ناگهان و بدون هیچ اثری ناپدید شدهاند. با گذشت زمان، این زنان رابطهای غیرمنتظره شکل میدهند که به کلید بقای آنها تبدیل میشود.
یک گروه از دوستان سابق دانشگاهی برای تجدید دیدار در یک کلبهی زمستانی گرد هم میآیند، پانزده سال پس از آنکه یکی از آنها در طول اجرای نمایش «سرود کریسمس» جان خود را از دست داد. این گروه بهتدریج متوجه میشوند که توسط فردی که به شکل چهرهی ترسناک اِبِنیزر اسکروچ (شخصیت اصلی نمایش) درآمده است، تحت تعقیب قرار گرفتهاند و یکی پس از دیگری به قتل میرسند.
دو خواهر و برادر برای بررسی تحقیقات ناتمام پدر فقیدشان، که دانشمندی برجسته بود، به مزرعهی او میروند. اما به زودی متوجه میشوند که موجودی شیطانی، که میلیونها سال در دل زمان و فضا مدفون بوده، آزاد شده و شروع به ویرانگری کرده است.