
یک افسر نیروهای ویژه را روایت می کند که درست در روز مرگش در یک چرخه زمانی پایان نیافتنی گیر می کند و باید به هر طریقی که شده خودش را از این منجلاب نجات دهد.
ری دوستانش را ترک می کند تا برای جشن لایف دی آماده شوند ، همانطور خودش هم راهی یک ماجراجویی برای دستیابی به دانش عمیق تر درباره ی نیرو می شود و…
در انیمیشن لک لک ها شاهزاده مریدا برای اینکه خودش مسیر زندگی خود را انتخاب کند از خانواده اش دور می شود و بین مردم می رود، اما او ناخواسته باعث بوجود آمدن هرج و مرج و شورش در قلمرو پدرش می شود و...
یک مامور پا به سن گذاشته به نام هنری بروگن را روایت میکند که در آستانهی بازنشستگی از طرف جایی که در آنجا کار میکرد مورد هدف مرگ قرار میگیرد. او در ادامه متوجه میشود کسی که برای نابودی وی آمده ، یک نسخهی جوانشده و تکاملیافته از خودش است که میتواند تمامی حرکات و قدمهای او را پیشبینی کند و قرار است جایگزین وی در آینده شود.
ایان مانی که دستیار یک دانشمند در یک پروژه ی تحقیقاتی میباشد هیچگاه نمیتواند خود را به عنوان یک هوش بزرگ نشان دهد و به دیگران خودش را اثبات کند برای همین تصمیم میگیرد از پسرش یک نابغه بسازد و…
برایان مخترعی است که پس از گذراندن یک دوره سخت افسردگی و بی هم زبانی، تصمیم می گیرد خودش را از تنهایی دربیاورد: او برای خودش یک ربات می سازد.
رمکو فوتبالیست با استعداد 11 ساله ای است که تنها یک رؤیا دارد؛ راهیابی به تیم ملی نونهالان کشورش هلند. پدرش «اریک» مربیگری او را به عهده میگیرد و همهچیز خوب پیش میرود تا آنکه ناگهان اریک میمیرد. رمکو و مادرش «سیلویا» شوکه میشوند. اما رمکو بر خودش مسلط میشود و برای رسیدن به رؤیایش دست از تلاش برنمیدارد. در این مسیر، دو دوست خوبش «آنی» و «وینستون» هم به او کمک میکنند…
چُوپی پسربچه ای شبیه پنگوئن است که توی دنیای خاص خودش زندگی میکند. فضای داستان این پسربچه سوررئالیسم است. میدونید سوررئالیسم چی هست؟
سایه های تار نگران بازگشت قهرمانانه ی تائو به مترونوی هستند. آن ها توانسته اند با کمک ربات های عنکبوتی که می توانند تارهای انبوه تولید کنند، شهر را در تسخیر خود درآورند. تائو که در پیله یی گیر افتاده، خودش را آزاد می کند و به شکل یک ربات درمی آید. ظاهرش خیلی وحشتناک شده اما نیروهای جدیدی پیدا می کند که می توانند به او برای بازپس گیری مترونوی کمک کنند...
جس (هاچرسن) خودش را برای مسابقه ی دو مدرسه آماده می کند. اما تنها کسی که می تواند از او جلو بزند دختری تازه واردی به نام «لزلی» (راب) است. آن دو پس از مدتی با هم دوست می شوند و مکانی اسرار آمیز را در جنگل به نام «ترابیتیا» در نظر می گیرند و خود را شاه و ملکه ی آن جا می نامند...