
در هرفصل، مورچهها مجبورند تا برای حشرات بیگانه که قویتر از آنها هستند، آذوقه جمع کنند و بیشتر ذخیرهی خود را به آنها بدهند.فلیک که مورچهای جوان و ماجراجو است تصمیم میگیرد تا به جای دوری برود و کمک بیاورد تا مورچهها بتوانند از پس این حشرات بربیایند…
داربی، تیگر و پو برای کریسمس آماده میشوند و همهجا را تزیین میکنند لامپی و رو چیزی در لابلای برف پیدا میکنند که میتواند کیسهی بابانوئل باشد. کمی بعد با یک گوزن شمالی به نام حالی آشنا شده که به آنها میگوید باید کیسه را به قطب شمال برگردانند و در غیر این صورت سال نو لغو خواهد شد. آیا هالی و کارگاهان زبردست میتوانند سال نو را نجات دهند؟...
دکتر “اکس” برنامه ای را آغاز کرده است که در آن قربانیان بی گناه را به ارتشی از سپاهیان سمی تبدیل می کند که هدف آن ها نابودی هرچیزی هست که سر راهشان قرار می گیرد. آیا اکشن من می تواند یک بار دیگر دنیا را نجات دهد؟
یک مادر مجرد جوان به همراه دو فرزندش توسط یک سابق خشن اسیر می شود و باید قبل از اینکه خیلی دیر شود نقشه فرار آنها را بکشد.
داستان زندگی سرگرد ساندیپ آنیکریشنان که سال 2008 در جریان مبارزه با حملات تروریستی در بمبئی در تاج پالاس جان خود را از دست داد. پس از آن در سال 2009، نشان آشوکا چاکرا که باارزش ترین نشان شجاعت زمان صلح هندوستان است به او داده شد.
دو خواهر و برادر پس از یافتن جعبهای مرموز از اسباببازیها شروع به رشد استعدادهای ویژهای میکنند و به زودی والدین و حتی معلمشان وارد دنیای عجیب و غریب جدیدی میشوند – و کاری را در پیشروی خود پیدا میکنند که بسیار مهمتر از آن چیزی است که هر یک از آنها تصور میکنند.
داستان در 300 سال بعد اتفاق می افتد. جایی که زمین و طبیعت آن توسط برنامه های نادرست نوع بشر ویران شده و نسل بشر را جنگل های دارای هوش و احساس، احاطه کرده است. در این میان، پسر جوانی به نام آگیتو دستگاهی را پیدا می کند که در آن ، دختر جوانی به نام تولا وجود دارد که برای انجام یک مأموریت ، از گذشته به این زمان فرستاده شده است ...
چهار حیوان که دیگر از بودن در باغ وحش خسته شده اند، تصمیم به فرار می گیرند و به طور ناخواسته با چهار پنگوئن همراه می شوند. بعد از گذراندن ماجراهایی ، آن ها خود را در ماداگاسکار می یابند.
رمکو فوتبالیست با استعداد 11 ساله ای است که تنها یک رؤیا دارد؛ راهیابی به تیم ملی نونهالان کشورش هلند. پدرش «اریک» مربیگری او را به عهده میگیرد و همهچیز خوب پیش میرود تا آنکه ناگهان اریک میمیرد. رمکو و مادرش «سیلویا» شوکه میشوند. اما رمکو بر خودش مسلط میشود و برای رسیدن به رؤیایش دست از تلاش برنمیدارد. در این مسیر، دو دوست خوبش «آنی» و «وینستون» هم به او کمک میکنند…
در پاریس، فرانسه در سال 1910 زنی دارای یک گربهٔ مادر و چندین بچه گربه می باشد که در بهترین شرایط زندگی می کنند. وی علاوه بر این گربه ها خدمتکاری به نام ادگار نیز دارد و این اشخاص تنها کسانی می باشند که همراه وی هستند، وی با فراخواندن وکیلش و تنظیم وصیعت نامه اش مبنی بر اعطای کل اموالش پس از مرگ به گربه ها و متوجه شدن این موضوع از سوی ادگار باعث می شود که ادگار به فکر نابودی گربه ها بیفتد و آنان را در شبی می دزد و به مکان دوردستی در بیرون از شهر می برد. این گربه ها پس از این درصدد بازگشت به پاریس و خانهٔ صاحبشان بر می آیند و در راه با گربهٔ نری به نام اومالی آشنا می شوند و با کمک او...