رقابت شدید بین دو افسر پلیس، سیآی جایشانکار و افسر پلیس کارتیک، زمانی پیچیده میشود که جسدی در خانه جایشانکار پیدا میشود و او به عنوان مظنون اصلی در یک پرونده قتل قرار میگیرد. تحقیقات این پرونده به دست کارتیک است که این موضوع تنش بیشتری به رابطهی از پیش آسیبدیدهی آنها میافزاید. این تغییرات، فشار روانی و عاطفی را در میان دو شخصیت اصلی فیلم ایجاد کرده و تنشهای درونیشان را بیشتر میکند
ناصر خلاف کار خردهپایی است که با دزدیدن قالپاق و ضبط ماشین روزگار میگذراند. او در یکی از همین سرقتها در اتومبیلی را باز میکند اما داوود را میبیند که در اتومبیل نشسته. آنها از دیدن هم جا میخورند...
هدر پس از سالها کارلا را ملاقات میکند و پیشنهادی کاملاً غیرمنتظره به او میدهد که میتواند زندگی هر دوی آنها را برای همیشه تغییر دهد.
داستان کمدی که در آن شخصیت های اصلی با مرگ روبرو می شوند. در حالی که هر شخصیت تلاش می کند تا با آنچه در زندگی مهم است ارتباط برقرار کند مثل...
هلبوی و یک مأمور تازهکار سازمان BPRD در مناطق روستایی آپالاشیا در دهه 1950 گیر میافتند. آنجا، آنها با یک جامعه کوچک روبهرو میشوند که توسط جادوگران تسخیر شده و رهبری آنها را شیطانی محلی به عهده دارد که ارتباط نگرانکنندهای با گذشته هلبوی دارد: «مرد کج».
در فیلم بازی قاتل آدمکش کهنه کاری که به بیماری کشنده ای مبتلا شده، برای آنکه درد نکشد به گروهی از آدمکشان ماموریت می دهد او را به قتل برسانند. اما کمی بعد می فهمد تشخیص پزشک اشتباه بوده و حالا باید جلوی لشکری از همکارانش بایستد که قصد کشتنش را دارند.
گروه بچههای بد در شب هالووین برای سرقت یک طلسم ارزشمند وارد یک عمارت ترسناک و نفرین شده، میشوند. اما زمانی که با یک دشمن خطرناک ماورایی روبرو میشوند که در حال محافظت از این گنج ارزشمند است، شب هالووین برای آنها تبدیل به یک کابوس واقعی میشود و…
دو برادر دوقلوی خلافکار، که یکی از آنها قصد دارد راه خود را اصلاح کند، تصمیم میگیرند یک سرقت خطرناک در جاده را انجام دهند. در این مسیر با مشکلات زیادی از جمله دردسرهای قانونی، تیراندازی و مسائل خانوادگی مواجه میشوند.
در مورد یک افسر پلیس سابق به نام سو یانگ است که به خاطر شخص دیگری به زندان میرود و حال پس از گذراندن دوران محکومیت خود، متوجه میشود غرامت وعده داده شده برای مدتی که پشت میلههای زندان بوده است، به او پرداخت نمیشود. اکنون سو یانگ ماموریتی خطرناک را آغاز میکند تا آنچه را که واقعا به او تعلق دارد، پس بگیرد، اما…
با مریض بودن همسرش، پدری که در حال مبارزه است، یک هوش مصنوعی واقعی به خانه می آورد، فقط برای اینکه کمک جدید خودآگاهش بخواهد همه چیزهایی را که خانواده جدیدش ارائه می دهند بخواهد... مثل محبت صاحبش و او برای به دست آوردن آن می کشد.