
نبردی میان دارکا و برهما برای بهدست آوردن تریشانوکویی مانی در میگیرد. مرگ جویس باعث میشود اشتا دارکا را از وجود سنگ آگاه کند. پسر تقلبی با جادوی تاریک پسر واقعی میجنگد تا خانوادهاش را نجات دهد.
فیبی، خواهر بزرگترش بکس، برادر کوچکترش پری و مادرشان زندگی راحتی در گلاسکو دارند تا اینکه ناگهان از زندگیشان جدا شده و به ارتفاعات دورافتاده اسکاتلند منتقل میشوند.
لیلا، که رویای قهرمان شدن را در سر دارد، مجبور میشود با آریوو، مردی سادهدل 35 ساله که پس از سالها از مالزی به زادگاهشان بازگشته، ازدواج کند. پس از اینکه آریوو متوجه میشود لیلا نه او را انتخاب کرده و نه به این ازدواج راضی بوده است، تصمیم میگیرد قلب همسرش را به دست آورد و در عین حال با گذشتهای که سالها سرکوب کرده بود، روبهرو شود.
در جریان المپیک 1972 مونیخ، یک تیم گزارشگری ورزشی آمریکایی ناگهان درگیر پوشش خبری بحران گروگانگیری ورزشکاران اسرائیلی میشود.
رویدادهای "ماتکا" بین سالهای 1958 تا 1982 جریان دارد و داستان واسو را روایت میکند، مردی که از فقر برخاسته و امپراتوری قدرتمندی در دنیای قمار هند بنا میکند، اما در نهایت کشور را وارد نبردی با دولت میکشاند. این داستان که بر اساس وقایع واقعی است، به موضوعاتی مانند عشق، انتخابهای اخلاقی و پیامدهای جاهطلبی میپردازد.
یک شاگرد شیشهگری جوان که همراه با پدر صلحطلب خود زندگی میکند، با آغاز جنگی قریبالوقوع و ورود یک سرهنگ ارتش به شهر ساحلیشان، مسیر کارآموزیاش دستخوش تغییر میشود.
شان، یک موجسوار 16 ساله، در جنوب کالیفرنیا زندگی ایدهآلی دارد، اما زمانی که پدرش اعلام میکند که قرار است به کوههای مونتانا نقل مکان کنند، دنیا روی سرش خراب میشود. اما این ناامیدی دوام زیادی ندارد، زیرا او با سگی آشنا میشود که میتواند اسنوبوردسواری کند! با کمک این دوست چهارپای جدید، شان تصمیم میگیرد در مسابقات سالانه اسنوبورد شرکت کند، اما مسیر پر از چالشهایی سخت خواهد بود.
سال 1955. پدر کیتارو، مداما اویاجی، برای یافتن همسر گمشدهاش به روستای یاگورا میآید. این روستا تحت سلطهی خاندان ریوگا است، خاندانی که پشت پرده، دنیای سیاست و تجارت ژاپن را کنترل میکند.
در روز اولین مبارزهاش پس از آزادی از زندان، یک بوکسور سابقاً معروف سفر رهاییبخشی را از گذشته تا حال خود آغاز میکند.
وقتی یک دانشجوی چینی خجالتی اما نابغه، بورسیهای برای ورود به یک دانشگاه معتبر در نیوزیلند دریافت میکند، راهی جدید برای رسیدن به محبوبیتی که همیشه آرزویش را داشته پیدا میکند—با هر جسد خونآلودی که پشت سر میگذارد.