یک مرد کتابفروش میانسال که همسرش را در تصادف از دست داده و به خاطر فقدان وی ارتباطش را با دنیای اطراف قطع میکند و در پی این اتفاق شرایط روحی و جسمی خیلی بدی برایش پیش میآید.
این مستند درباره دو ببر بنگالی است که در آفریقا زندگی می کنند. دیو سالمونی و جان وارتی در تلاش اند تا گونه های مفقود شده ببرها را در آفریقا دوباره پیدا کنند و...
داستان فیلم درمورد یک پسربچه خیابانی به نام مومو است که کیف یک زن سالخورده به نام رزا را سرقت میکند. حال رزا با اکراه مسئولیت مراقبت از مومو را برعهده گرفته و به او کمک میکند تا مسیر درست زندگی را پیدا کند و…
روایت لوییس وین، هنرمندی انگلیسی که در بین سال های 1860 تا 1939 می زیست. او بیشتر به خاطر نقاشی هایش شناخته شده است؛ نقاشی هایی که در آن ها گربه هایی با ویژگی هایی انسانی و چشم هایی بزرگ وجود داشتند.
داود، بهیار مجرب بیمارستانی است که بیماران مبتلا به مرگ را احیاء میکند. اینک مرگ به سراغ او آمده و از طرفی شوهر همسر سابق او نیز به مرگ محکوم شده است.
امیر محجوبی(سیدجواد رضویان) هنرپیشه محبوب سینما قصد دارد با دخترخالهاش، هستی(افسانه پاکرو) ازدواج کند. اما پدر هستی، حاج نایب (رضا شفیعیجم) که فردی بسیار متعصب و سنتی است اعلام میکند که حاضر نیست یک هنرپیشه و مطرب را به عنوان دامادش قبول کند و تنها در صورتی با ازدواج امیر و هستی موافقت میکند که امیر شغلش را عوض کند. هستی و امیر تلاش میکنند تا نظر حاج نایب را عوض کنند. در همین حین جلیل برادر دوقلوی امیر پس از سالها از خارج از کشور بازمیگردد…
مهمت یک مرد جوان است که انبار مواد زائد جامد را در محله اداره می کند، او به همه افراد نیازمند ، به ویژه کودکان و نوجوانان بی خانمان سالهاست کمک می کند...
امپراطوری خودخواه به نام «کوزکو» توسط مکر و حیله وزیر بدجنسش تبدیل به یک شتر لاما میشود و اکنون باید به کمک شتربانی مهربان به نام «پاچا» دوباره امپراطوری از دست رفتهاش را بازیابد و به تاج و تخت بنشیند و…
در هرفصل، مورچهها مجبورند تا برای حشرات بیگانه که قویتر از آنها هستند، آذوقه جمع کنند و بیشتر ذخیرهی خود را به آنها بدهند.فلیک که مورچهای جوان و ماجراجو است تصمیم میگیرد تا به جای دوری برود و کمک بیاورد تا مورچهها بتوانند از پس این حشرات بربیایند…
«مینا» که بازیگر تئاتر است، به دستور مردی دزدیده می شود. پسری اشراف زاده به نام «راجن»، با شنیدن صدای مینا برای نجات او وارد عمل می شود. راجن و مینا به هم علاقمند می شوند اما پدر راجن مخالف ازدواج پسرش با زنی بازیگر است و می خواهد جلوی این وصلت را بگیرد.