
داستان ستوان بریگادیر آرجون ساکسنا را روایت میکند که در سفری از پاکستان به هند، به دنبال کشف هویت واقعی خود و مبارزه با دلالان بازار سیاه میرود، افرادی که با تروریستها برای انجام حملات بزرگ در کشور همکاری میکنند.
مردی که اسیر خشم و عصبانیت است، در سفری برای بازگرداندن خواهر باردارش به خانه، با تغییراتی بزرگ و غیرمنتظره در زندگی خود مواجه میشود.
اوزی، پس از جدا شدن از والدینش زمانی که خانهشان در جنگل نابود میشود، توسط صاحبان مهربان یک پناهگاه حیاتوحش نجات داده میشود. آنها اوزی را در امنیت نگه میدارند و به تدریج به او زبان اشاره را آموزش میدهند. اوزی با ترکیب مهارتهای جدیدش و استعداد طبیعیاش در استفاده از شبکههای اجتماعی، بهسرعت مخاطبان جهانی پیدا میکند. زمانی که او متوجه میشود ممکن است والدینش زنده باشند، تصمیم میگیرد سفری را برای یافتن آنها آغاز کند و در عین حال جهان را از وقایعی که در جنگلهای بارانی رخ میدهد، آگاه کند، پیش از آنکه
یک شکارچی جایزهبگیر خوکصفت مأموریت جدید خود را میپذیرد: گرفتن پیکلز، فیلی سادهلوح و پرشور. اگرچه ابتدا قصد دارد این فیل سرزنده را به دام بیندازد، اما این دو شخصیت نامتعارف در نهایت سفری ماجراجویانه را آغاز میکنند که در آن، بهترین ویژگیهای هر یک آشکار میشود و پیوندی غیرمنتظره میانشان شکل میگیرد.
یک ماجراجویی غولآسا داستان سباستین، سوفیا و کوچولوی ووا را روایت میکند که سفری غیرمنتظره و فوقالعاده را آغاز میکنند که آنها را به دنیایی ناشناخته، الهامگرفته از فرهنگ نازکا، میبرد.
پدینگتون برای دیدار با عمه محبوبش لوسی، که اکنون در خانهای مخصوص خرسهای بازنشسته زندگی میکند، به پرو سفر میکند. همراه با خانواده براون، ماجراجویی هیجانانگیزی آغاز میشود، زمانی که یک معمای مرموز آنها را به سفری غیرمنتظره در جنگلهای آمازون و قلههای کوهستانی پرو میکشاند.
هیمورا کنشین یک بی خانمان است که سعی دارد گذشته پنهانی خود را مخفی نگه دارد. او تصمیم می گیرد راهی سفری به ژاپن شود و در آنجا، با یک استاد هنرهای رزمی آشنا می شود و...
قسمت پانزدهم از فصل دوم منتشر شد.
«نیسان آبی» قصه جیب خالی است و پول، قصه عشق است و شیفتگی. جمشید و رضا دو دوست قدیمی هستند که عاشق دو خواهر به اسم زری و پری شدند و با آن ها ازدواج کردند. پس از گذشت سه سال، ممدچاخان بالاخره عروسی می کند. جمشید، رضا خرسند، رضاسوسن، زری، پری، علم تاج و سرهنگ، خلاصه کل شکرآباد جمع می شوند تا شامِ عروسی ممد را بخورند ولی نه تنها شام به کسی نمی رسد بلکه اتفاقی می افتد که گرسنگی از یاد همه می رود!
قسمت چهاردهم منتشر شد.
ماجراهای یک کارگردان سینما است که درگیر پرونده قتلی میشود.
قسمت چهاردهم منتشر شد.
هنگامه برای نجات جان برادرش نیاز به پول دارد. او برای آماده کردن این پول دست به خطر بزرگی میزند و ...