در شهری که کنتا اوچیا زندگی میکند، قتلی رخ میدهد. بدن مثله شدهای در کنار رودخانه پیدا میشود و کنتا، پسری دبستانی، یک تمساح را در آب میبیند. با اینکه در کلاس به عنوان دروغگو شناخته شده است، تصمیم میگیرد با کمک دوستش آن موجود را بگیرد. آیا بدن توسط تمساح مثله شده یا توسط قاتل؟ تمامی ارتباطات به کنار رودخانه منتهی میشود و شامل معلمش، والدینش و دختری که در آن سوی رودخانه در حال تمرین ترومپت است، میشود.
پس از اینکه کارتر، رئیس پلیس بقایای یازده زن را کشف کرد، مامور ویژه FBI، پتروویک، استخدام میشود تا قاتل زنجیرهای را که مسئول قتلهای بدنام "بونیارد" است، معرفی کند. در حالی که نیروی پلیس، آژانس مواد مخدر و افبیآی شاخ در میآورند، شبکهای از فتنهها همه را به مظنون تبدیل میکند.
پس از اینکه گروهی از سارقان آخرین ماموریت خود را به پایان می رسانند، راه خود را از یکدیگر جدا می کنند، اما اکنون همه آنها مورد هدف یک قاتل حرفه ای قرار گرفته اند و...
رستاخیز معمایی، داد و بیداد و مجازات یک هیولای مرده در یک بیابان دورافتاده، پس از برداشتن قفسه ای از برج آتش فروریخته ای که جسد پوسیده آن را دفن کرده بود، یک قاتل نمادین جدید را آزاد می کند.
پس از کشف یک جنازه که در منطقهای دورافتاده در زیر برف رها شده، افسر پلیس ویلیام ویستینگ همراه با دستیارانش مسئول یافتن قاتل میشوند و...
1979. دونالد لاووی یک قاتل ترسناک است که به دستور کلود دوبوآ، رئیس گروه اوباش جنوب غربی مونترال کار می کند. دونالد وظیفه دارد تا سرباز جدید خود سرژ ریوارد را بپذیرد، یک کلاهبردار کوچک سرش که به زودی او را در یک قتل مضاعف به خطر می اندازد. دونالد به لطف وکلای قبیله دوبوا از عدالت اجتناب می کند، اما این تنها یک شکست موقت برای کارآگاه گروهبان راجر برنز است، که می خواهد لاووی را متقاعد کند تا یک خبرچین شود.
قسمت سیزدهم از فصل دوم منتشر شد.
گیم شوی جذابی است که در آن یک قاتل سریالی به نام «زودیاک»، شهروندان و مافیای سیسیل را هدف قرار می دهد. در این برنامه محمد بحرانی نقش گرداننده بازی را بر عهده دارد.
دو خواهر و برادر که به دنبال فرار از پدربزرگ اوباش بدسرپرست خود هستند، در جستجوی زندگی جدیدی در این داستان جنایت، خشونت و رستگاری، با یک جفت قاتل با استعداد در تئاتر به نیرو می پیوندند.
تیمی متشکل از چهار پلیس خبره برای یافتن قاتل یک زن جوان، آزمایشها و سختیهای شدیدی را پشت سر میگذارند.
مردی به نام ری متوجه می شود که همسرش به او خیانت می کند و تصمیم می گیرد خود را بکشد. قبل از اینکه بتواند ماشه را بکشد، او را با یک قاتل اجاره ای کم اجاره اشتباه می گیرند. ری ناامید از کمی احترام و بدون هیچ چیز دیگری برای زندگی کردن، تصمیم می گیرد این کار را بپذیرد - و به زودی شروع به این سوال می کند که آیا انتخاب درستی انجام داده است یا خیر.