گیمری به نام والری لی تیم بازیهای ورزشی الکترونیکی کالج خود را به دلیل تبعیض جنسیتی از طرف رقبای مذکر خود ترک می کند، متوجه میشود که این تصمیم در دریافت مدرک تحصیلیاش اختلال ایجاد خواهد کرد و...
در طی یک سفر جاده ای به یک کلبه دورافتاده شمالی، مادری و دختر نوجوانش یک مسافر سوار جوان را سوار میکنند که معلوم می شود دزدی است که از یک قاتل بیرحم فرار می کند.
بر اساس داستان واقعی زندگی ویلی ایکنز، پرتابگر تیم بیس بال کنزاس سیتی رویالز است که آینده درخشانی دارد اما به خاطر اعتیاد به مواد مخدر رویاهایش بر باد می روند.
لوبیاها میتونن دست و پا در بیارن و حرف بزنن و حتی داستان حماسی بگن. توی داستان ارباب حلقه ها موضوع سر یک حلقه جادویی بود. خوب اینجا مسئله یک لوبیای جادویی هست. توتو شخصیت اصلی یک لوبیا از عمو بیل بوی میگیره. یک لوبیا که نه در آتش میسوزه نه از بین میره نه هیچی!اون به کمک یک سری از دوستاش سعی میکنه در جریان یک سفر بفهمه که این لوبیا واقعن به چه دردی میخوره. هدیه ها بی دلیل به کسی داده نمیشن، پس وقتی یکیش رو گرفتین حواستون باشه. شاید یک چیز جادویی از توش در بیاد. یک خیار و گوجه فرنگی هم دارن داستان رو برای ما روایت میکنن.
بتمن ابرقهرمانی است که با اینکه پلیس او را متهم میداند، همچنان به مبارزه با خلافکاران میپردازد. در این حین او با خلافکارانی به نامهای جوکر، بین و پنگوئن آشنا میشود و...
هلن گریس که به تازگی از شوهرش جدا شده، به همراه پسران دوقلویش جارد و سیمون و دختر بزرگش ملوری به خانهای قدیمی در املاک اسپایدرویک متعلق به عمه لوسیندا اثاث کشی میکنند. در شب اول اقامت شان در خانه جدید، ملوری پشت دیواری کاذب یک آسانسور کوچک و یک کلید عجیب پیدا میکند.
دیجی والتر" یک پسر 12 ساله است که همیشه از پنجره ی اتاقش خانه ی آقای نبرکرکر را دید می زند آقای نبرکرکر همسایه ی مرموزی است و هر چیز که در حیاط خانه اش بیافتد مصادره می کند پدر و مادر دیجی برای تعطیلات آخر هفته به خارج از شهر می روند و دیجی را به پرستار بچه الیزابت می سپارد ولی دیجی همراه ...
دو دوست در بروکلین مجبور میشوند محمولهی پول مافیا را به استرالیا برسانند. در آنجا آنها با یک گانگرو روبرو میشوند و تصمیم میگیرند یک عکس از آن بگیرند. اما هنگام عکاسی ژاکت قرمز رنگی را تن آن میکنند و گانگرو پا به فرار میگذارد ، در همان لحظه متوجه میشوند تمام پول مافیا را در آن ژاکت جا گذاشتهاند و…
داستان این کارتون، درباره یک سنجاب شیطون به نام سارلی (Surly) است که از پارک محل زندگی خود رانده شده و حالا مجبور است در میان شلوغیهای شهر زنده بماند. دست بر قضا او غنیمتی گرانبها مییابد…
در هرفصل، مورچهها مجبورند تا برای حشرات بیگانه که قویتر از آنها هستند، آذوقه جمع کنند و بیشتر ذخیرهی خود را به آنها بدهند.فلیک که مورچهای جوان و ماجراجو است تصمیم میگیرد تا به جای دوری برود و کمک بیاورد تا مورچهها بتوانند از پس این حشرات بربیایند…