داربی، تیگر و پو برای کریسمس آماده میشوند و همهجا را تزیین میکنند لامپی و رو چیزی در لابلای برف پیدا میکنند که میتواند کیسهی بابانوئل باشد. کمی بعد با یک گوزن شمالی به نام حالی آشنا شده که به آنها میگوید باید کیسه را به قطب شمال برگردانند و در غیر این صورت سال نو لغو خواهد شد. آیا هالی و کارگاهان زبردست میتوانند سال نو را نجات دهند؟...
دختری بعد از برخورد با یک شیء آسمانی در روز عروسیاش، به یک غول تبدیل میشود! دولت آمریکا او را همراه تیمی از هیولاها برای مقابله با یک موجود فضایی بیگانه که قصد تسخیر زمین را دارد، اعزام میکند و…
در یکی از روزها که ایوا در پارک نشسته بود یکدفعه یک میمون کوچولو را پیدا میکند. میمون از دست صاحب قبلیاش یعنی شورتی فرار کرده بود. ایوا اسم میمون را داگر میگذارد و تصمیم میگیرد او را با خود به خانه ببرد.
یک مادر مجرد جوان به همراه دو فرزندش توسط یک سابق خشن اسیر می شود و باید قبل از اینکه خیلی دیر شود نقشه فرار آنها را بکشد.
اعضای یک جوخه سری مامور می شوند تا گروهی از قاتلین نقابدار را از بین ببرند ولی مسئول گروه خیلی زود متوجه ارتباط قتل ها با یک محموله بزرگ کوکائین و یک مامور مخفی قدیمی می شود و …
آلشا پوپوویچ باید توگارین زمی را بگیرد و پول دزدیده شده را با کمک یک اسب سخنگو (که همیشه صحبت می کند و در مورد همه چیز نظر دارد)، یک مادربزرگ دانا، یک الاغ و یک زیبارو لیوبوا بازگرداند.
انیمیشنی در مورد ماجراهای بیل اردکه و آلدو تمساح
در سرزمین اکوستریا اسب شاخ داری زندگی می کند. این اسب دوست داشتنی توسط شاهزاده خانم میلیسیا آموزش دیده است . او درصدد است تا مسوول برگزاری جشن خانواده سلطنتی باشد و در این مسیر باید با خطرات مختلف دست و پنجه نرم کند و بتواند این جشن را به بهترین نحو ممکن به پایان برساند. اسب دوست داشتنی قصه ما متوجه می شود که وجود سحر و جادویی عجیب ممکن است به مردم خاصی در شهر آسیب برساند و باعث کشته شدن مردم شود.
“ویل استنتون” پسری جوان متوجه می شود او آخرین بازمانده گروهی از شوالیه ها است که زندگی خود را صرف مبارزه با نیروهای تاریکی کرده اند. با ظهور دوباره تاریکی، آینده و سرنوشت دنیا در دستان او قرار می گیرد…
رمکو فوتبالیست با استعداد 11 ساله ای است که تنها یک رؤیا دارد؛ راهیابی به تیم ملی نونهالان کشورش هلند. پدرش «اریک» مربیگری او را به عهده میگیرد و همهچیز خوب پیش میرود تا آنکه ناگهان اریک میمیرد. رمکو و مادرش «سیلویا» شوکه میشوند. اما رمکو بر خودش مسلط میشود و برای رسیدن به رؤیایش دست از تلاش برنمیدارد. در این مسیر، دو دوست خوبش «آنی» و «وینستون» هم به او کمک میکنند…