زندگی در تونل برای توتسون و لودیوود و گورکن به خوبی پیش میرود تا اینکه یک روز یک قطار از محل زندگی آنها عبور میکند و اتفاقات و چالش های زیادی برای آنها بوجود می آید؛ آنها باید سریع از محل خارج شوند! پس از فرار از آنجا توتسون و لودی وود ایده ای ساخت یک خانه جدید دارند که باید دست به یک ماجراجویی وحشیانه بزنند…
نیکولاس کوچولو با وجود همهی جر و بحثها، دعواها، تنبیهها، رفاقتها و رقابتها روزگار خوشی را میگذارند و میآموزد که چگونه با وجود تمام این مسائل، از زندگی لذت ببرد و به خود و دیگران خوش بگذراند.
بهار پسرش پیام دچار سرطان شده و دکترها همه راهها را رفته و هیچ راهی برای درمان این بچه غیر از استفاده از بانک خون بند ناف نیافتهاند و این در حالیست که بهار از همسرش جدا شده و با همسر فعلیش حسین زندگی میکند. از طرفی پدر پیام به جرم قتل و تجاوز تا یک ماه دیگر اعدام میشود. بهار نهایتاً برای به دنیا آوردن بچه جدید مجبور میشود علیرغم میل قلبی خود و همسرش از همسرش جدا بشود تا بتواند با پدر پیام ازدواج کند و …
زمانی که هفت سال پیش زید برای انتقام مرگ برادرش به جنگ با دنیای تبهکاران و اراذل کپنهاگ رفت، همه چیز خود را به عنوان یک دکتر محترم و همچنین یک مرد خانواده از دست داد. اما هنگامی که یک مامور پلیس به زید نزدیک شده و به او پیشنهاد میدهد که در ازای نفوذ به دنیای تبهکاران کپنهاگ آزاد خواهد شد، او شانسی دوباره برای دیدن پسرش و بازپسگیری بقایای زندگی خانوادگی خود به دست میآورد، اما زید به زودی متوجه میشود که هر چیزی بهایی دارد و…
قسمت هشتم منتشر شد.
در قلب لندن، یک تماس تلفنی ناشناس، دو کارآگاه باهوش - یک زن جوان را در مراحل اولیه زندگی حرفهایاش و یک مرد با روابط خوب مصمم به حفاظت از میراث خود - به مبارزه برای اصلاح یک اشتباه قدیمی میکشاند.
براساس داستانی واقعی روایت شده و در مورد مادری جوان به نام چاما در نیومکزیکو است که برای زندگی خود و کسانی که دوستشان دارد میجنگد، اما زمانی که یک تصادف دلخراش او را از مسیر معمول زندگیاش خارج کرده و باعث میشود حضانت دخترش را از دست بدهد، همه چیز کاملا تغییر کرده و…
برایانت، مردی با گذشتهای مرموز، به یک شهر کوچک مرزی در مکزیک نقل مکان میکند تا همه چیز را از نو شروع کرده و زندگی سادهای داشته باشد. اما برایانت با اکراه با یک نوجوان محلی که اخیرا مادرش را از دست داده و توسط یک باند خیابانی محلی استخدام شده است، دوست شده و…
سانگا و همسرش که زندگی سخت و طاقت فرسایی در شهر ماهیسماتی دارند، فرزندی به دنیا میاورند. این کودک بزرگ میشود و کم کم در می یابند که او برای هدف بزرگی به دنیا آمد است…
پس از اینکه همسر جوان یک مرد مجبور میشود 40 سال از زندگی خود را برای پرداخت یک بدهی سنگین بیمه ببخشد، او ناامیدانه به دنبال راهی برای پس گرفتن زندگی همسرش میگردد، اما به زودی با جنبه تاریک شرکت بیوتکنولوژی دستکاری زمان که در آن کار میکند، روبرو شده و…
هارولد فرای ، مردی 59 ساله است که پس از سالها زندگی بیهدف . یک روز، نامهای از دوست قدیمی خود، کوئینی هنسی، دریافت میکند که به او اعلام مرگش را می دهد . هارولد تصمیم میگیرد که بدون استفاده از وسایل نقلیه یا حمایت مورین، همسرش، در انگلستان پیاده روی کند تا به بریک آپون توید برسد. در طول راه، با افراد مختلفی روبرو میشود که ...