با مرگ ترساد وصیت نامه اش مشخص میکند که او الماس هایی به ارزش 100 میلیارد روپیه در صندوق امانات بانکی در آمریکا دارد. او الماس ها را به سه قسمت مساوی بین دختر ، پسر و دامادش به ارث گذاشته است ولی آنان باید برای دریافت الماس ها همه در بانک با هم حضور یابند.
در سال 1999 در سیدنی، پس از یک حادثه ناگوار در ایستگاه قطار، دختری نوجوان با یک پسر فراری آشنا می شود و آنها تصمیم می گیرند تا راهی سفری طولانی شوند و...
«لامینور» قصه دختری به نام «نادی» را روایت میکند که به دلیل مخالفت پدرش با موسیقی و نوازندگی، باید علاقه و تواناییاش را نادیده بگیرد.
دوبله فارسی منتشر شد.
طوفان مهیبی از راه می رسد و دختر جوانی ربوده می شود. مادرش چاره ای ندارد جز اینکه با زن مسن مرموز همسایه همراه شود تا آدم رباها را پیدا کند. آن ها در مسیر خود وارد طبیعت وحشی می شوند که آن ها را در موقعیت سختی گرفتار و رازهای تکان دهنده ای از گذشته شان را برملا می کند.
دوبله فارسی قرار گرفت.
یوتا اوکوتسو دچار جنزدگی شده. از زمانی که دوست دوران کودکیش، ریتا رو در یک حادثهی رانندگی از دست داده بود، روح اون دختر همیشه باهاش باقی مونده. اما روح اون به عنوان دختر بامزهای که یوتا قبلاً میشناخت نبود، بلکه به عنوان یه موجود وحشتناک و قدرتمند ظاهر شده بود که از یوتا محافظت میکرد.
ماجراهای دختری را روایت می کند که در دنیا به دنبال احتمالات و چیزهای ممکن می رود و قصد دارد اکتشافات جذابی را انجام دهد. او به شهری دورافتاده سفر می کند که حیوانات جهش یافته باهوش در آن سکونت دارند.
شهر مرزی کوچک میرادرو، دختری 12 ساله بنام فورتونا "لاکی" زندگی می کند که جدیدا نقل مکان کرده و به این شهر کوچک آمده است. او در این شهر اسب وحشی به نام اسپریت را می بیند که توسط مأموران دستگیر می شود. اسب از دست مامورها فرار می کند و فوراً فورتونا(لاکی) او را پیدا میکند و با آن اسب دوست می شود.در این حین فورتونا با دو دختر دیگر با نام های پرو گرنجر و ابیگیل استون ، که هر دو صاحب اسب هستند آشنا می شود و آنها به ماجراهای روزمره در سراسر زمین می پردازند.
در سال های نزدیک به جنگ جهانی اول، دختر جوانی در جزایر هیبرید اسکاتلند در روستای کوچکی زندگی می کند. اتفاق ناگواری که برای او رخ می دهد باعث تغییر شدیدی در زندگی اش می شود.
ماشا دخترکی بازیگوش، شاد، مهربان و پُرانرژی است که با خوک، بز و سگش در جنگل زندگی میکند. تمام حیوانات جنگل از او گریزانند، چرا که ماشا وادارشان میکند تا با او بازی کنند. روزی ماشا، پروانهای میبیند و هنگامی که این پروانه را تعقیب میکند، به خانهٔ خرسی میرسد که برای ماهیگیری از منزل خارج شدهاست. ماشا در حین بازی در آنجا، حسابی کلبهٔ خرس و محوطهاش را بهم میریزد و هنگامی که خرس برمیگردد، با فاجعهای که ماشا ایجاد کرده مواجه میشود. خرس تلاش میکند از دست ماشا خلاص شود و او را از آنجا براند، اما موفق نمیشود و سرانجام ماشا و خرس با هم دوستانی صمیمی میشوند.
سفر یک دختر نوجوان را از شهر کوچک شمال غربی او به ارتفاعات چندجهانی دنبال کنید. هنگامی که یک رویداد فراطبیعی شهر زادگاهش را به شدت تکان می دهد، نائومی تصمیم می گیرد تا ریشه های آن را کشف کند و آنچه کشف می کند هر چیزی را که ما درباره قهرمانانمان باور داریم به چالش می کشد...