«سانیال» مرد ثروتمندی است که در حمله ای، همراه خدمتکارش کشته می شود. خدتمکار وفادار سانیال، پیش از مرگش «راجا»، پسر ارباب سانیال را به همسرش «سابیتری» می سپارد تا از راجا حتا بیشتر از پسر خودش «آرجون» مراقبت کند. اما پدربزرگ آرجون، او را از مادر دور می کند. حال سابیتری باید بین دوری از آرجون و حفظ جان راجا، یکی را انتخاب کند...
دختری بیست ساله به نام آلما پس از مرگ پدربزرگش تصمیم میگیرد به خانه دوران کودکی خود در جزیرهای کوچک در قلب یک جنگل باشکوه بازگردد. او در آنجا دو توله بیپناه را نجات میدهد، یک گرگ و یک شیر. آنها پس از مدتی پیوندی جداییناپذیر با یکدیگر ایجاد میکنند اما پیوند میانشان به زودی و زمانی که یک جنگلبان، حیوانات را پیدا کرده و با خود میبرد، از بین میرود. حال این دو توله باید سفری ماجراجویانه را آغاز کنند تا دوباره با یکدیگر و آلما متحد شوند.