این فیلم داستان زنی به نام آیدا، از طبقه پایین جامعه را روایت می کند که به تازگی بچه دار شده است. فرزند آیدا بیمار می شود و به دلیل مشکلات مالی او را از دست می دهد. این اتفاق آیدا را پر از کینه و نفرت می کند...
فیلم یادم تو را فراموش روایت دردهایی هست که نمی توان گفت و گفتنی هایی هست که هیچ قلبی محرم آن نیست جز خدا» و درباره داستانی واقعی از زندگی فوتبالیست مشهور ایران ساخته شده است. دامون مربی بر کنار شده یکی از باشگاههای پرطرفدار با دختری که سالها پیش با او ارتباط داشته روبهرو میشود و...
فیلم ستاره بی آسمان داستان درباره خانواده ای افغانستانی است که بر اثر جنگ در کشور افغانستان ، مجبور به مهاجرت و پناهندگی به کشور ایران که در همسایگی افغانستان است ، پناه می آورند و در حین ورود به ایران ، دختر کوچک این خانواده بین جمعیت مهاجر گم می شود، پدر و مادر به دنبال دختر بچه شان می گردند ، ولی اثر از او نیست، سرپرست گروه قاچاقچی ها با پدر خانواده درگیری فیزیکی پیدا می کند، تا جایی که...
نادر پس از فوت ناگهانی پدرش برای تسویه حساب با بیمارستان، مخارج مراسم تدفین و همچنین حضور میهمانان و اقوام برای مراسم دفن و ختم، با مشکلات پیشبینی نشدهای دست به گریبان میشود.
در دوران کنونی که نسل جدید می کوشد به آرزوهایی چون پول، شهرت و جایگاه اجتماعی بهتر دست پیدا کند، وحید نیز در راه دستیابی به آرزوهایش تلاش می کند و چیزی برای از دست دادن ندارد. وحید، رها و آرمان را نیز هم مسیر می کند، ناآگاه از سرنوشتی که بدلیل ماجراجویی هایشان در فضای مجازی، با آن رو در رو می شوند...
در اوایل جنگ جهانی دوم ، یک کاپیتان بی تجربه نیروی دریایی ایالات متحده باید یک کاروان متفقین را که توسط گرگ های قایق موتوری U نازی قرار دارد رهبری کند...
برگزاری انتخابات شوراها در یک روستا، منجر به آن می شود تا اهالی روستا درگیر اتفاقاتی شوند، رقابت میان کاندیداها را دنبال کنند و...
داستان فیلم درباره فرد بیماری به نام رضا می باشد که بیماریِ هموفیلی دارد ، او در ابتدا از بیماری خود خبری ندارد ، تا اینکه روزی اتفاقی دست او بر اثر بریدن خون ریزی زیادی می کنه ، رضا به بیمارستان منتقل می شود ...
«گلدن تایم» روایت دوازده اپیزود بنا بر ماه های سال است که از فروردین شروع و در اسفند پایان می یابد. هر اپیزود در اتومبیل و در لحظه غروب خورشید که به اصطلاح گلدن تایم نامیده می شود، رخ می دهد که روایتگر زندگی انسان هایی است که باید در لحظه ای مهم و طلایی در زندگیشان تصمیمات سرنوشت سازی بگیرند.
فرهان، راجو، رانچو و چاتور در یک دانشگاه مهندسی درس می خوانده اند. چاتور ده سال قبل در زمان دانشجویی به آنها گفته بود که پس از ده سال در دانشگاه همدیگر را ببینند و بفهمند چه کسی موفق تر است. اما فرهان و راجو که دوستان صمیمی رانچو بوده اند نمی دانند او کجاست و سالهاست او را ندیده اند؛ بنابراین به دنبال آدرسی که چاتور داده هر سه به دنبال رانچو می روند.