داستان یک پسر نوجوان به نام مارتی مکفلای را روایت میکند که به صورت تصادفی در زمان سفر میکند و از سال 1985 به 1955 منتقل میشود. او والدین خود را در دبیرستان ملاقات میکند و تصادفاً موجب برهم خوردن رابطه آنها میشود. مارتی باید تغییری که در گذشته ایجاد کرده را اصلاح کند و کاری کند تا والدینش عاشق یکدیگر شوند و سپس با کمک دانشمندی به نام دکتر امت براون راهی جهت بازگشت به سال 1985 بیابد.
پسر نوجوان و آسیب پذیری شاهد جایگزینی مادرش توسط زن جدید و عجیبی میشود و باید با نیروهای ماوراء طبیعی وحشتناکی که به نظر می رسد به همراه این زن به خانه آنها آورده شدهاند روبهرو شود.
مردی ماجراهای زندگی خود را به عنوان یک پسری 10 ساله در سال 1969 در ایالت هیوستون آمریکا روایت می کند. او داستانهایی مملو از نوستالژی را به هم میبافد که حاصل پیوند واقعیت و خیالپردازیهایش هستند.
وقتی یک سوارکار حرفه ای سالخورده برای شرکت در مسابقات قهرمانی تلاش میکند، با سوارکاری جوان و تازه کار برمیخورد که ادعا می کند پسر اوست.
بیوهای به نام کاترین، مشغول تلاش برای محافظت از خود و پسرش در برابر یک سازمان جنایی محلی است. زمانی که زندگی نیک بون و کاترین به هم می پیوندد، آنها متوجه می شوند که میتوانند برای نجات یافتن به یکدیگر تکیه کنند.
پادشاهی ستمگر که برای گسترش قلمرو خود به جنگ و خونریزی می پرداخت، در اواخر عمر اموال خود را بین پسرانش تقسیم و پسر بزرگتر را به عنوان وارث انتخاب می کند. ولی پسر کوچک از این اتفاق ناراضی است و او را ترک می کند.
فیلم آرتمیس فاول بر اساس رمان آرتمیس فاول نوشته اوئن کالفر نویسنده ایرلندی است؛ که روایت داستان پسر بچه دوازده ساله نابغه ای به اسم آرتمیس فاول است که تلاش میکند با به گروگان گرفتن سروان نیروی ویژه ی پریان و اجنه با دنیای پریان و اجنه ارتباط بر قرار میکند و در تلاش است تا از آنها منافعی (طلا) دریافت کند.
در سال 1898 دَنیل پلِین ویو از حفاران با تجربه نفت، اطلاع پیدا می کند که در دشتی در غرب آمریکا چاهی از نفت در حال بیرون آمدن از زمین است، بنابراین دست پسرخوانده اش را می گیرد و به آنجا می رود .دنیل از کودکی تجربه های بدی با زندگی و انسان ها داشته است و رفته رفته از مردم متنفر است و می خواهد با کسب ثروتی کلان زندگی ای ترتیب دهد تا به دیگران نیازی نداشته باشد. با وجود این طرز فکر، او به پسرخوانده ای که دارد دل می بندد. اما پسرخوانده نیز آدم درستی نیست و دنیل با شخصی روبرو می شود که خود را به دروغ، برادر گمشده ای از او معرفی می کند.
راشل و آنتونی پس از حادثهای دردناک که جان یکی از فرزندان دوقلویشان را گرفت، به همراه پسر بازمانده خود به نقطهای دور افتاده در کشور فنلاند نقل مکان میکنند. اما زمانی که راشل متوجه حقیقتی عذابآور درباره پسرش میشود، باید با نیروهایی شرور که میخواهند پسرش را تحت کنترل خود درآورند، مقابله کند.
لورا که از یک رابطه ی آزاردهنده آسیب دیده است، با پسر هفت ساله اش کودی از شوهر سابقش فرار می کند. اما در پناهگاه جدید، ایدهآل و دورافتاده خود، متوجه میشوند که هیولای دیگر، بزرگتر و ترسناکتری برای مقابله با آنها دارند…