در فیلم پاراسایت کی وو مرد جوانی است که آینده ای برای خود متصور نیست. او در خانه ای بسیار معمولی به همراه خانواده اش زندگی می کند. شغل آنها درست کردن جعبه ی پیتزا برای یک رستوران است ، خانه ی آنها بسیار وضع بدی دارد و از اینترنت بی سیم همسایه استفاده می کنند. اما کی وو برای آینده اش برنامه هایی دارد و به پیشنهاد دوستش می خواهد معلم خصوصی شود و…
نورم, خرس قطبی تازه تاجگذاری شده قطب شمال، باید شهر نیویورک و خانه اش را نجات دهد. اما نورم وقتی برای جرمی که مرتکب نشده قرار می گیرد از یک قهرمان به یک شرور می رود. او باید کار کند ...
سگی باوفا و یک گربهی بازیگوش باهم سفری را برای بازگشت به خانه آغاز میکنند، آنها همچنین با ماجراهایی نیز روبرو می شوند که باید با همراهی یک دیگر از آنها عبور کنند.
زوجی جوان که به دنبال خانه ای رویایی پا به محله ای عجیب و غریب می گذارند، است.این زوج مجبور به نگهداری از کودکی می شوند، در اصل آن ها در ویواریومی زندانی شده اند و مسئولیت بزرگ کردن پسری را که نمی شناسند بر عهده دارند.در ادامه داستان آن ها به ماهیت اصلی قضیه پی می برند و همه چیز آرام آرام فاش می گردد.
یک سگ اهلی سنت برنارد / اسکاتل کولی به نام باک از خانه خود در سانتا کلارای کالیفرنیا به سرقت رفته و به مسافرهای حمل و نقل در یوکان فروخته می شود. در مسیر با مردی به نام جان تورنتون ماجراجویی ای را شروع می کنند که باک مکان واقعی خود را در جهان پیدا می کند.
بازسازی انیمیشنیِ مدرن از فیلم “ویلی وونکا و کارخانه شکلات” که در آن تام و جری به چارلی باکت کمک میکنند تا مخفیانه وارد کارخانه شکلات بشود و…
هلن گریس که به تازگی از شوهرش جدا شده، به همراه پسران دوقلویش جارد و سیمون و دختر بزرگش ملوری به خانهای قدیمی در املاک اسپایدرویک متعلق به عمه لوسیندا اثاث کشی میکنند. در شب اول اقامت شان در خانه جدید، ملوری پشت دیواری کاذب یک آسانسور کوچک و یک کلید عجیب پیدا میکند.
دیجی والتر" یک پسر 12 ساله است که همیشه از پنجره ی اتاقش خانه ی آقای نبرکرکر را دید می زند آقای نبرکرکر همسایه ی مرموزی است و هر چیز که در حیاط خانه اش بیافتد مصادره می کند پدر و مادر دیجی برای تعطیلات آخر هفته به خارج از شهر می روند و دیجی را به پرستار بچه الیزابت می سپارد ولی دیجی همراه ...
در یکی از روزها که ایوا در پارک نشسته بود یکدفعه یک میمون کوچولو را پیدا میکند. میمون از دست صاحب قبلیاش یعنی شورتی فرار کرده بود. ایوا اسم میمون را داگر میگذارد و تصمیم میگیرد او را با خود به خانه ببرد.
در پاریس، فرانسه در سال 1910 زنی دارای یک گربهٔ مادر و چندین بچه گربه می باشد که در بهترین شرایط زندگی می کنند. وی علاوه بر این گربه ها خدمتکاری به نام ادگار نیز دارد و این اشخاص تنها کسانی می باشند که همراه وی هستند، وی با فراخواندن وکیلش و تنظیم وصیعت نامه اش مبنی بر اعطای کل اموالش پس از مرگ به گربه ها و متوجه شدن این موضوع از سوی ادگار باعث می شود که ادگار به فکر نابودی گربه ها بیفتد و آنان را در شبی می دزد و به مکان دوردستی در بیرون از شهر می برد. این گربه ها پس از این درصدد بازگشت به پاریس و خانهٔ صاحبشان بر می آیند و در راه با گربهٔ نری به نام اومالی آشنا می شوند و با کمک او...