
هفت هزار سال پیش، پادشاه ایودیا، راگاوا، با کمک ارتش خود به جزیره لانکا سفر میکند تا همسرش جاناکی را که توسط پادشاه شرور لانکا، لانکش ربوده شده، نجات دهد اما…
سازمان شیطانی ارتش روبان قرمز پس از سالها بار دیگر به رهبری دکتر گرو بازگشته تا با کمک رباتهای جدید و قدرتمند خود با گوکو و دوستانش مبارزه کرده و…
مردی به نام جکی پاورز (با بازی اسکات کان) برای رهایی پسرش از زندان به پول نیاز دارد. حال جکی برای به دست آوردن پول به ناچار تبدیل به یک قاتل آماتور میشود اما زمانی که در انجام ماموریت خود شکست میخورد، همه چیز تغییر کرده و…
گروهی از ماموران ویژه از یک برنامه کامپیوتری بزرگ رونمایی میکنند که در طی آن از یک کودک دیجیتال به عنوان طعمه برای به دام انداختن شکارچیان آنلاین استفاده میکنند. اما آنها به زودی متوجه میشوند که پیشرفت اجتنابناپذیر این هوش مصنوعی بسیار سریعتر از آن چیزی است که تصور میکردند. حال این موضوع میتواند چالشهای پیشبینینشده و پیامدهای نگرانکنندهای را برای آینده فناوری و بشر ایجاد کند و…
کودکان شهر کوچکی در نبراسکا پس از بی مسئولیتی بزرگسالان شهر و نابودی محصولات کشاورزی و آینده بچه ها، بزرگترهای خود را قتل عام می کنند.
یک ماهیگیر بدنام و قاچاقچی از Vizag، برای مبارزه با یک پرونده قضایی به پول نیاز دارد. سیای سیتاپاتی به او نزدیک میشود و او در مورد سولومون سزار، یک قاچاقچی بدنام مواد مخدر که پس از کشتن چندین افسر پلیس از بازداشت RAW فرار کرد، به او میگوید. سیتاپاتی، که مسئولیت حضانت سزار را بر عهده داشت، از خدمت تعلیق می شود. او از ویرایا می خواهد که سزار را در ازای دریافت پول از مالزی به هند تحویل دهد.
در دهه 1980، ودا با دخترش کاناکا که از زندان آزاد میشود، ملاقات میکند و این دو به یک قتل عام میپردازند. آنها از یک روستا سرگردان می شوند و سه نفر را می کشند: بازرس رودرا، گیر، نانجاپا.
یک وکیل هیئت منصفه قاضی و جلاد می شود و به دنبال باندی می رود که توسط پسر وزیر رهبری می شود که زنان را با فیلم هایی از آنها تهدید می کند.
یک قاتل زنجیرهای مردم شهر لندن را به وحشت انداخته است در حالی که کارآگاه جان لوتر پشت میلههای زندان به سر میبرد. لوتر که پس از شکست در دستگیری روانپریشی سایبری، دستگیر شده است، تصمیم میگیرد هر طور شده از زندان خارج شده تا کار نیمه تمام خود را به اتمام برساند اما…
ویجی راجندران یک مرد خوش شانس است. وقتی پدرش، یک تاجر ثروتمند، به طور غیرمنتظره ای فوت می کند، اوضاع تغییر می کند.