فیلم داستان زندگی مردی نویسنده است که از بیماری وسواس رنج می برد. او با وجود مهربانی ها و حسن خلقی که دارد نمی تواند به خاطر این بیماری با دیگران ارتباط برقرار کند. مجید قریب مترجم کتابهای رمان فرانسوی است. او که از بیماری وسواس رنج میبرد، قرار است در آغاز ترم جدید، میزبان دختر برادرش، پری باشد. با ورود پری به زندگیاش، درگیریهایی بین او و مجید روی میدهد. همزمان، معلم زبان پری نیز پا به خانه مجید میگذارد و حوادث جدیدی را رقم میزند.
قصه دو نفر، یکی مردی میانسال و بازنشسته ارتش و دیگری جوان ژولیده و فروشندهای دورهگرد است که بر اثر اتفاقی، هر دو یک خانه را از بنگاه میخرند. همین ماجرا موجب میشود کار آن دو به دادگاه بیفتد. در نهایت حکم بر این میشود که آن دو تا زمان پیدا شدن مالک اصلی خانه، با یکدیگر زندگی کنند. تفاوتهای روحی و اخلاقی این دو موجب بروز حوادثی جالب میشود، تا اینکه…
جاهل خان در تماسی با ناظم مدرسه ابتدایی اندیشه از او می خواهد که مدرسه را تعطیل کند. جاهل خان تعدادی بخاری به مدرسه اهدا می کند و از آن پس کتاب های درسی بچه ها ناپدید می شود. به توصیه مسئولان مدرسه از بین بچه ها گروه انتظامات تشکیل می شود تا حافظ کتاب های درسی باشد. عینکی و دوستانش در روزنامه دیواری مدرسه به بررسی حوادث مدرسه می پردازند و مسئول گرفتاری ها را گودزیلا اعلام می کنند
رضا شاکری مشکلات عدیده ای با خانه و خانواده خود دارد و در حل آنها درمانده است. او برای رفع مشکلات خود در کوران حوادثی باورنکردنی قرار می گیرد و در سفری سخت و رویایی سر از دنیای دیگری درمی آورد. دنیایی که بودن در آن آرزوی هر انسانی است.
دختری به نام هما که در فراز و نشیب زندگی اثیر حوادثی می شود که زندگی او را از سیر طبیعی خود خارج کرده و او را دچار کابوس می کند. همزمان او در گیر و دار قتل هایی قرار می گیرد که پلیس به دنبال پیداکردن سرنخی برای سرمنشأ این قتل هاست.
در فیلم مرد عنکبوتی راهی به خانه نیست : هویت پیتر پارکر فاش شده و او متهم به قتل میستریو است، اما او حالا از دکتر استرنج کمک میخواهد تا همه فراموش کنند که پیتر پارکر همان مرد عنکبوتی است که ارجاعی به دنیای کمیک پس از حوادث کمیک Civil War دارد. پس از مبارزه دکتر استرنج با اسپایدرمن روی قطار، در ادامه به شخصیتهای شرور فیلم مثل الکترو و ظاهرا لیزارد و سندمن و پس از آن به گرین گابلین اشاره میشود.
یکسال از حوادثی که برای پیتر، سوزان، ادموند و لوسی با وارد شدن به سرزمین نارنیا از طریق گنجینه اتفاق افتاد، گذشته است. یک روز که آنها وارد ایستگاه قطار میشوند، بطور جادویی دوباره وارد سرزمین نارنیا می شوند. هزار سال نارنیایی از خروج آنها از این سرزمین گذشته است، حیوانات ناطق از بین رفته اند و یک شاه شیطانی و سنگدل به اسم میراز بر آن سرزمین حکمرانی می کند و…
لوبیاها میتونن دست و پا در بیارن و حرف بزنن و حتی داستان حماسی بگن. توی داستان ارباب حلقه ها موضوع سر یک حلقه جادویی بود. خوب اینجا مسئله یک لوبیای جادویی هست. توتو شخصیت اصلی یک لوبیا از عمو بیل بوی میگیره. یک لوبیا که نه در آتش میسوزه نه از بین میره نه هیچی!اون به کمک یک سری از دوستاش سعی میکنه در جریان یک سفر بفهمه که این لوبیا واقعن به چه دردی میخوره. هدیه ها بی دلیل به کسی داده نمیشن، پس وقتی یکیش رو گرفتین حواستون باشه. شاید یک چیز جادویی از توش در بیاد. یک خیار و گوجه فرنگی هم دارن داستان رو برای ما روایت میکنن.
روزی دو پسر بچه به نامهای «چاک» و «فلای» به کنار دریا میروند و خواهر کوچک چاک به نام «استلا» را نیز با خود به آنجا میبرند. آنها به شکلی تصادفی سر از آزمایشگاه یک دانشمند حواسپرت درمیآورند. استلا از معجونی که دانشمند ساخته مینوشد و تبدیل به یک ستارۀ دریایی میشود. فلای و چاک نیز برای اینکه به دنبال او بروند از معجون مینوشند. دانشمند به آنها میگوید که اگر ظرف 48 ساعت از معجون پادزهر ننوشند برای همیشه ماهی باقی میمانند و …
در طول جنگ جهانی اول، مارکو پاگوت بعد از مرگ تمام رفقایش در مبارزه، به طور رازآلودی از انسان به یک خوک تبدیل میشود و بعد از آن او را به نام "پورکو روسو" میشناسند، کسی که با دزدان هوایی/دریایی نبردهای خود را ادامه میدهد. او در حین تعمیر هواپیمای خود با دختری نوجوان و بسیار باهوش به نام فی آشنا میشود. طی حوادثی این تنها فی است که از وجود طلسم و شخصیت حقیقی مارکو آگاه میشود...